میرزا تقی خان امیرکبیر اگر میدانست در روز نهم خرداد ماه سال 1393 اگروفود بیست و یک، سال 2014 طبق برنامه، سر ساعت و بدون تاخیر با حضور 699 شرکت و واحد تولیدی و 165 شرکت خارجی و با در اختیار گرفتن بیشترین فضا و سالنهای نمایشگاه بینالمللی تهران (19 هزار و 743 متر مربع) برگزار شده و پس از 4 روز کار پرشور و شتاب و هیجان به کار خود خاتمه داد چه احساس شادمانی و نشاط پیدا میکند.
«نمونه خانه»، «امتعه» و «امتعهخانه» عناوینی بود که در سال 1230 هجری خورشیدی به گوش میرزا تقی خان آمده بود و او که آرزوهای بزرگ در سر داشت توانست در این سال تعدادی از بازرگانان ایرانی و صاحبان صنایع کالاهای ایرانی را در نمایشگاه آثار صنعتی ملل جهان (کریستال پالاس لندن) راهی کند.
صنعت ما چه بود؟
تقریبا هیچ، ولی نمونه خشکبار ایرانی به صورت فلهای (در گونی) در این نمایشگاه عرضه شد و تبادل معلوماتی پیرامون آنچه که ایران دارد و میتواند وارد بازار جهانی کند به وجود آمد و در جریان حوادث سیاسی و تاریخی و جغرافیایی، این فکر که ایرانیها هم میتوانند با جوامع بینالمللی داد و ستد داشته باشند قوت نگرفت، اما حداقل در اندیشه بزرگ شد تا سرانجام در سال 1313 خورشیدی تابلوی «مرکز نمایش امتعه ایران» را، تجار و بازرگانان ایرانی سر در ساختمانی در میدان مشق تهران (عمارت مقابل درب باغ ملی) به چشم دیدند و حمیدرضا طهماسبی پور دبیر اقتصادی روزنامه شهروند در گزارشی با این تیتر معنی دار:
آغاز رزم تجارت از بزم میدان مشق تهران
در روز چهارم خرداد به آن روزها پرداخت و نوشته است:
«... این نمایشگاه از 20 آبان 1313 آغاز به کار کرد تا مظهر صنایع ایران نامیده شود و اجناس صناعی و فلاحتی ایران در آن تمرکز یابد و کلکسیونی از تولید و تجارت ایران به معرض نمایش تجار ایرانی و خارجی گذارده شود. براساس اسناد موجود (مجله اتاق تجارت ایران) مراسم افتتاحیه ساعت 3 و نیم بعد از ظهر با حضور هیات دولت و کلیه مقامات ارشد کشور و مجلسنشینان و اعیان و تجار آغاز میشود و تجار میخواهند با حضور در این نمایشگاه خود را به روز کنند...»
تفکر حضور نمایشگاهی که در مغز امیرکبیر جرقه زد در سال 1347 خورشیدی با فکر افتتاح نمایشگاه بینالمللی تهران و حضور نمایندگان 40 کشور خارجی وارد مسیر اصلی خود شد، نام صنعتگرانی چون مهندس ارج، آزمایش، خیامیها و ... سر زبانها افتاده، ولی در صنعت غذا، هنوز گونیهای کشمش، پسته، فندق، بادام و نخود و لوبیا و ماهی دودی و کارتن قیسی و آلبالو خشکه و ... به تازگی تن ماهی در قوطیهای کوچک، انواع کمپوتها و همه و همه در مرحله ابتدایی حرکت به سوی بازارهای جهانی راهی را باز کردند که در خرداد ماه سال 1393 چنین نمایشگاهی بزرگ و آبرومند را ما شاهد بودیم. در یکی از روزهای نمایشگاه (فکر میکنم روز سوم بود) دیدنیترین صحنه نمایشگاهی را من در حرکت آرام و صبورانه اما پر از هیجان بهروز فروتن شاهد بودم. چند نفر از شماها که این گزارش را میخوانید بهروز فروتن را در گشتزنی این روز نمایشگاه دیدهاید؟ او امیرکبیر نبود، میرزا تقی خان نبود، بهروز بود، به این غرفه و آن غرفه میرفت و با ولعی سیری ناپذیر کار همکاران را میدید، در درون او چه میگذشت؟ مهم نیست، مهم این است که او در این روز شاهد نمایشگاهی بود که روزی عظمت و گستردگی آن در آرزوهای میرزا تقی خان بود، از آرزوهای خود او هم بود، او در این روز آن آرزوهای دور و دراز را ( با همه کم و کسریهایی که طبیعی است باید داشته باشد) به ثمر نشسته به چشم میدید، شاید به یاد روزهایی رفته بود که با دبههای ترشیها و مزهها در ماشین ژیان خاطرهسازش به این طرف و آن طرف تهران میرفت و حالا همان کارهای آن روزهای او در بستهبندیهای بهداشتی و مدرن در ماشینهای کانتینری یخچالدار بامداد هر روز راهی خیابانها، شهرها و حتی روستاها میشوند، او نمایشگاهی را از نزدیک تماشا میکرد که تا چشم کار میکرد تنوع بود و نوآوری و ذوق و ابتکار و از همه مهمتر عشق، عشق به کاری که با جان و توان و سلامتی مردم ارتباط دارد و از همه مهمتر اقتصاد کشاورزی ایران تنگاتنگ آن شده و از یاریهای آن قوت گرفته و به خود میبالد. همکار دیرینه من، خانم زهرا گیو اولین خبرنگار حوزه نمایشگاهی صنایع غذایی و یکی از پرسابقهترین فعالان رسانهای این صنعت که در تمام این چهار روز همنفس با نمایشگاه، لبریز از شور و نشاط، کار دیروزیها و امروزیها را رصد میکرد. در میز گزارش «اقتصاد سبز» که دیدهها و نکتهها را بازگو میکردیم، گفت:
بهروز فروتن به غرفه «عسل رایحه» که رسید داخل شد، بستهبندیها را دید، با غرفهداران درباره آنچه کردهاند و در حال انجامش هستند صحبت کرد، عکس گرفت، از او و با او عکس گرفتند، معلوم بود کسی او را نشناخته، جوانترها فکر میکردند یکی از صدها و هزاران مشتری و یا علاقمند نمایشگاهی است، از غرفه که بیرون رفت من به مدیر غرفه گفتم شما این آقا را شناختید؟ گفت نه ولی خیلی علاقمند به کار ما بود و با لذت از ابتکار ما در بستهبندی غذاهای ارگانیک حرف زد و تشویقمان کرد. من گفتم این آقا بهروز فروتن است نامش را که حتما شنیدهاید؟ از شنیدن این نام او و همکارانش به هیجان آمدند، در چشم به هم زدنی به دنبالش دویدند و او را با احترام به غرفه بازگرداندند، ادای احترام کردند و باز هم عکس گرفتند، حالا تمام افراد غرفه «عسل رایحه» با غرور و افتخار با او عکس یادگاری میگرفتند، چشمان بهروز فروتن از این همه ابراز احساسات برق خاصی پیدا کرد، چهره او شوریدگی داشت و مثل قهرمانی که روی سکو میرود غرق در لذت و افتخار شد. همه ماها او را به عنوان علاقمندترین مدیران صنایع غذایی میشناسیم، اما او در این لحظه وقتی غرفه را ترک میکرد به جوانها گفت: خوشحالم که شما هم چون من به کارتان علاقه دارید، علاقه و عشق به کار آن هم در تولید غذاهای ارگانیک و آن هم عسل، واقعا شیرین است.
عرضه نمونه اجتنابناپذیر است
جذابیتهای نمایشگاه صنایع غذایی در همه کشورهای جهان طرفدار دارد و در ایران امروز هم، کم نیستند افراد متشخصی که به سلامت خود علاقه دارند و میخواهند با ورود به نمایشگاه از همه آنچه که اتفاق افتاده با خبر شوند و تولیدکنندگان غذا 2 راه برای جذب مشتری را دمدستترین میدانند که اولین آن سخاوت در عرضه نمونه کار، اینکه شما چه مصرفکننده عادی و چه فروشنده و خریدار عمده (رستوراندارها و همه عرضهکنندگان غذا) بدشان نمیآید آنچه را که میخواهند بخرند، تست کنند. به همین دلیل چیزی به عنوان اشانتیون در نمایشگاهها باب شده است، غرفهداران از سالها پیش به خاطر هجوم اشانتیونبگیرها انتقادهایی داشتند، ولی عرضه نمونه اجتناب ناپذیر است. در تمام نمایشگاههای دنیا کارهایی در این ردیف انجام میگیرد. در نمایشگاه امسال که میشود گفت متشخصتر از سالهای پیش بوده، ابتکار شرکت «کولکاپ» و فینگر فود مجانی که میداد البته صفهای شلوغی به وجود آورده بود و سالن میلاد در ساعاتی از روز جای سوزن انداختن نبود. مدیران این شرکت برای اینکه مشتریان خاص هم بتوانند بدون حضور در صف از خوردن این خوردنی لذت ببرند یک خط V.I.P درست کردند که افراد خاص، مشتریان عمده، همکاران و غرفهداران و شخصیتهای علمی و فرهنگی با عرضه کارت مخصوص بدون نوبت کاسه مخصوص فینگر فود خود را به دست آوردند که رضایتبخش بود.
«دلپذیر» صورت بچهها را دلپذیر کرده بود
به نظر دکتر ماهمنظر الهام، نمایشگاه اگروفود به خاطر جنس کار، عرضه خوردنیها، خود به خود نمایشگاه شاد و لبخند است، کسی نمیتواند به غذا اخم کند، بهخصوص این سالها که صنعت غذا با همراهی هنر گرافیک و رنگبندیهای طراحی شده، چشمنوازی غذاها را بیشتر کرده است. شرکت «دلپذیر» که در سالهای اخیر با تنوع تولید و برنامههای رسانهای و جایزهها بیش از گذشته سر زبانها افتاده در نمایشگاه امسال حرکت نویی انجام داد، یعنی چهار خانم آراسته و هنرمند صورت بچههایی که همراه والدینشان به نمایشگاه آمده بودند نقاشی میکردند، روی صورت و بهخصوص دماغ، شخصیتهای مشهور کارتونی را مشابهسازی میکردند. کار جالبترشان این بود که از این چهرهها عکس میگرفتند و در غرفه مجهز به پرینتر مدرن، عکس چاپ میشد و این عکس را بدون دریافت هزینه به صاحب عکس هدیه میدادند و به این ترتیب برای خانوادهها خاطره میساختند، خاطرهای که میشود گفت اوج تبلیغات زیرپوستی است، یعنی تماشای عکس در جمع خانوادگی نام «دلپذیر» را تداعی میکرد و خرید محصولت دلپذیر، کدام خانواده میتواند با خرید و امتحان یکی از دهها محصولات این تولیدکننده غذا، پس از چشایی مطلوب مشتری دایمی نشود، به نظر خانم دکتر الهام این نوع تبلیغات غیرمستقیم فرصتهای فروش را بالا میبرد و تیراژها را افزایش میدهد، پس موازی با تولید خوب، معرفی خوب و نشاطآور هم فروش را بالا میبرد.
ناخنک زدن حلال است
در نمایشگاه امسال، سخاوتها بیشتر از سال پیش بود، هرچند غرفهداران همواره از شلوغی اشانتیونبگیرها در عذاب بودهاند، ولی این را هم میدانند که نمیشود، یعنی دلشان نمیآید تماشاگر نمایشگاهی را دست خالی به خانه بفرستند، از طرفی باید رعایت حال همه بازدیدکنندگان را کرد، یکی از بهترین کارهای امسال نمایشگاه را چای «گزل» انجام داد، یک لیوان چای مجانی، شاید مجانی لغت مناسبی نباشد چون سطح بعضی از حاضرین نمایشگاه چنان بالا بود که هیچ نیازی به دریافت کالای مجانی نداشتند، اما گشتزنی در نمایشگاهی بزرگ خستگی میآورد و ما ایرانیها با چه چیزی رفع خستگی میکنیم؟ یک لیوان چای. و این یک لیوان چای را، چای «گزل» در وضعیتی آبرومند عرضه میکرد.
ناخنک یک اصطلاح قدیمی است که در بازار فروش کالاهای خوردنی از قدیم باب بوده و میگفتند ناخنک زدن حلال است، یعنی مشتری در روزگاری که اجناس به صورت «فرج» یعنی باز عرضه میشد تشویق میشد برای رفع تردید در خرید ناخنک بزند، یعنی مثلا از قالب پنیر که کنار ترازو بود ناخنک (به اندازه یک بند انگشت) بردارد و میل کند، مزه اش را بچشد و اگر باب میل بود از آن بخرد، ناخنک زدن حالا دیگر متداول نیست، اما نمایشگاه فرصتی پیش آورد تا با اهدای یک نمونه کار (مثل همان یک لیوان چای) انتخاب خرید آسان شود. در غرفههای شیرینی و شکلات نمونه دادن آسانتر بود. صنعت بستهبندی به کمک همه آمده است. میشود یک عدد گز بستهبندی را برداشت و خورد و برای خرید یک بسته تصمیم گرفت.
باز هم یک ابتکار از «محسن»
اگر در مراسم اهدای تندیس زرین ماهنامه «اقتصاد سبز» بودهاید و یا در گزارشی که از آن مراسم نوشتهایم خوانده باشید یادتان میآید که شاهین، مجری مراسم وقتی به اهدای جایزه محسن رسید به شوخی و طنز گفته بود ما ایرانی ها چای قندپهلو را دوست داریم، اما محسن حالا چای ماشین پهلو را رواج داده است. چای ماشین پهلو اشاره به جایزه و قرعه کشی داشت ولی برند «محسن» علاوه بر چای، برنج هم دارد و برای معرفی بیشتر و بهتر برنج محسن، زرشک پلوی محسن را در سطح وسیعی برای گروه کثیری در ظرفهای یکبار مصرف توزیع کرده بود، طبیعی است چنین هدیه ارزشمندی در یک نمایشگاه مملو از جمعیت با استقبال گرم روبهرو شده و غرفه شلوغتر از شرایط عادی به اصطلاح دیگر جای سوزن انداختن نبود. آمارهای فروش و افزایش توزیع روزهای بعد، رقمهای دقیق را میگوید اما میشد حدس زد مردمی که از این زرشکپلو میل کردند اگر نه همه، دست کم بخش بالایی جزو خریداران برنج محسن شوند، یک شعار قدیمی میگوید تبلیغات هزینه نیست، سرمایهگذاری است و برنج محسن با این روش خواسته است مشتریان بیشتری به دست آورد که به نظر موفق هم شد، بهخصوص که آشپزهای ماهر در طبخ برنج و ترکیب یک غذای دوست داشتنی همکاری خوبی کردهاند.
محصولات جدید یکی و دو تا نبود
نمایشگاه فرصت خوبی است برای تولیدکننده و بیان هرآنچه در توان دارند، گرچه خبرنگاران گروه گزارش سعی کردند به همه جا بروند و هر ابتکار و کار نویی را در گزارش بنویسند اما با اطمینان یادآور میشوم در این نمایشگاه بزرگ نمیشد به تک تک غرفهها سر زد برای مثال روز آخر بود که در غرفه «دامداران» متوجه محصول جدیدی شدیم به نام دوغ سنتی که دامداران نمونهاش را در نمایشگاه عرضه کرده بود و به هر کس هدیه میداد میخواست نظرش را بگوید، مدیر غرفه گفته بود از این دوغ که پس از مطالعه و بررسی کارشناسانه اقدام به تولید انبوه آن کردهایم از روز نیمه شعبان بخش سراسری آن را آغاز می کنیم، آنها که از این دوغ نوشیده بودند از طعم و عطر آن میگفتند که به ذائقههای مختلف خوش آمده است.
«ساناستار» آبمیوههایش را در بستهبندی جدیدی عرضه کرده بود، نوع کاغذ استفاده شده با تتراپک تفاوت آشکاری داشت، مدیر غرفه توضیح میداد که ما علاوه بر بستهبندی تمام تلاش خود را به کار بردیم تا داخل آن، دوغ، این نوشیدنی گوارای ایرانیها کیفیت مطلوب را داشته باشد، روی کیفیت وقت گذاشتم تا سرانجام به فرمولی رسیدیم که در توزیع نمایشگاهی پیامهای خوبی دریافت کردیم و در همین ابتدا امیدوار شدیم که عموم مردم از آن استقبال کنند.
بهرهبرداری از تجربه نمایشگاهی
نکتهای که در نمایشگاه امسال توجه مرا جلب کرد میزهای مذاکره بود. تولیدکنندگان کوشیدند با تجربهای که از سالها حضور نمایشگاهی به دست آوردند میز مذاکره را تمام و کمال کنند، یعنی حضور افرادی مطبوع و متخصص که بتواند به پرسشهای مشتری چه داخلی (شهرستانی) و چه خارجی پاسخ بدهد و از همه مهمتر افرادی گرم و خوش بیان باشند، در غرفه «سحر همدان» همه مراجعهکنندگان و مشتریان استقبال میشدند، چه مشتری عادی و چه متخصصین، هیچ پرسشی بدون پاسخ نبود. در غرفه «گلها» که در گزارش 2 سال پیش از تنوع محصولات آن نوشته بودم امسال معلوم شد راه تکاملش را خوب پیموده است، در غرفه «ترخینه» افرادی مستقر شده بودند که با حوصله تمام درباره جزییات محصولات توضیح میدادند. در غرفه شرکت «سبزی ایران(سبزان)» مهندس احمد فتحالهی که در صنایع غذایی به مرد اولینها در ایران شهرت پیدا کرده و عنوان مرد سال صنعت غذای ایران را از آن خود کرده در حال مذاکره دیدم. به یاد آوردم در دفتر کارخانه «آتا» (حدود 20 سال پیش) با او مصاحبه کرده بودم، او در آن مصاحبه گفته بود به بازار جهانی توجه دارد و در پاسخ این پرسش که چرا رب گوجه فرنگی «آتا» در بازار داخلی کمتر دیده میشود گفته بود، ما هوای مشتریان داخلی خود را داریم ولی بخش عمده تولیدات ما صادر میشود. در کسوت رییس هیاتمدیره «سبزان» هم گفت 30 درصد محصول تولیدی ما صادر میشود.
لبخند به لب در غرفه قند قهوهای
در جست و جوی نامهای جدیدی، غرفههای جدید، به قند قهوهای رسیدیم که چند وقتی است از این قندها در کنار استکان و فنجان چای افراد با ذوق و ذائقه خاص دیده میشود، به هنگام تماشای بستهبندیهای قند فردیسان «شرکت شیرین شهد طبرستان» نه تنها من خبرنگار بلکه اکثر بازدیدکنندگان از این غرفه لبخندی به لبشان میآمد. خانمی که همراه شوهر و 2 دخترش مجذوب بستهبندی قندها شده بود با حیرت میگفت: «من اول فکر میکردم این بستهبندیهای شکلات است ولی خب قند هم مثل شکلات شیرین است.» همسر او به مدیر غرفه گفت:
«دست شما درد نکند با این نوآوری که در یک وسیله مصرفی روزانه زندگی ما کردهاید، مادرم از بس با قندشکن به کله قند کوبیده بود دست درد گرفت.» بعد، خطاب به من که از مشاهداتم یادداشت برمیداشتم یادآور شد:
آقا به نظرم شما خبرنگارید،بنویسید در زندگی روزمره ما مردم مسایل و مشکلاتی وجود دارد که خوشبختانه صنعت غذا یکی یکی آن مشکلات را دارد حل میکند، یاد آن روزهای ولزاریات رب گوجه پزی به خیر که خانمهای خانهدار با چه زحمتی یک بانکه رب درست میکردند، حالا هم من برای اولین بار (البته قند بستهبندی زیاد دیدهام) نوع جدیدی از قندها را میبینم، قند شکسته، قند خُرد شده، قند قهوهای 400 گرمی، 950 گرمی، 700 گرمی، 3 کیلویی و 5 کیلویی و 10 کیلویی.
قند قهوهای دارای کالری و ساکاروز کمتری نسبت به قند سفید است و از عصاره خالص نیشکر درست میشود. مدیر غرفه به من گفت: برند «خطیر» را شرکت شیرین شهد طبرستان در قائمشهر (ثبت شده در تیر ماه 1341) سالانه 10 هزار و 500 تن تولید دارد، خوشحالم که مردم از کار ما استقبال کردهاند.
ست ادویه شهری
در غرفه «محصولات غذایی شهری» با بخشی از نوآوریهای مدیران با ذوق این شرکت آشنا شدیم و آن ست کردن انواع ادویههاست و هم%
«نمونه خانه»، «امتعه» و «امتعهخانه» عناوینی بود که در سال 1230 هجری خورشیدی به گوش میرزا تقی خان آمده بود و او که آرزوهای بزرگ در سر داشت توانست در این سال تعدادی از بازرگانان ایرانی و صاحبان صنایع کالاهای ایرانی را در نمایشگاه آثار صنعتی ملل جهان (کریستال پالاس لندن) راهی کند.
صنعت ما چه بود؟
تقریبا هیچ، ولی نمونه خشکبار ایرانی به صورت فلهای (در گونی) در این نمایشگاه عرضه شد و تبادل معلوماتی پیرامون آنچه که ایران دارد و میتواند وارد بازار جهانی کند به وجود آمد و در جریان حوادث سیاسی و تاریخی و جغرافیایی، این فکر که ایرانیها هم میتوانند با جوامع بینالمللی داد و ستد داشته باشند قوت نگرفت، اما حداقل در اندیشه بزرگ شد تا سرانجام در سال 1313 خورشیدی تابلوی «مرکز نمایش امتعه ایران» را، تجار و بازرگانان ایرانی سر در ساختمانی در میدان مشق تهران (عمارت مقابل درب باغ ملی) به چشم دیدند و حمیدرضا طهماسبی پور دبیر اقتصادی روزنامه شهروند در گزارشی با این تیتر معنی دار:
آغاز رزم تجارت از بزم میدان مشق تهران
در روز چهارم خرداد به آن روزها پرداخت و نوشته است:
«... این نمایشگاه از 20 آبان 1313 آغاز به کار کرد تا مظهر صنایع ایران نامیده شود و اجناس صناعی و فلاحتی ایران در آن تمرکز یابد و کلکسیونی از تولید و تجارت ایران به معرض نمایش تجار ایرانی و خارجی گذارده شود. براساس اسناد موجود (مجله اتاق تجارت ایران) مراسم افتتاحیه ساعت 3 و نیم بعد از ظهر با حضور هیات دولت و کلیه مقامات ارشد کشور و مجلسنشینان و اعیان و تجار آغاز میشود و تجار میخواهند با حضور در این نمایشگاه خود را به روز کنند...»
تفکر حضور نمایشگاهی که در مغز امیرکبیر جرقه زد در سال 1347 خورشیدی با فکر افتتاح نمایشگاه بینالمللی تهران و حضور نمایندگان 40 کشور خارجی وارد مسیر اصلی خود شد، نام صنعتگرانی چون مهندس ارج، آزمایش، خیامیها و ... سر زبانها افتاده، ولی در صنعت غذا، هنوز گونیهای کشمش، پسته، فندق، بادام و نخود و لوبیا و ماهی دودی و کارتن قیسی و آلبالو خشکه و ... به تازگی تن ماهی در قوطیهای کوچک، انواع کمپوتها و همه و همه در مرحله ابتدایی حرکت به سوی بازارهای جهانی راهی را باز کردند که در خرداد ماه سال 1393 چنین نمایشگاهی بزرگ و آبرومند را ما شاهد بودیم. در یکی از روزهای نمایشگاه (فکر میکنم روز سوم بود) دیدنیترین صحنه نمایشگاهی را من در حرکت آرام و صبورانه اما پر از هیجان بهروز فروتن شاهد بودم. چند نفر از شماها که این گزارش را میخوانید بهروز فروتن را در گشتزنی این روز نمایشگاه دیدهاید؟ او امیرکبیر نبود، میرزا تقی خان نبود، بهروز بود، به این غرفه و آن غرفه میرفت و با ولعی سیری ناپذیر کار همکاران را میدید، در درون او چه میگذشت؟ مهم نیست، مهم این است که او در این روز شاهد نمایشگاهی بود که روزی عظمت و گستردگی آن در آرزوهای میرزا تقی خان بود، از آرزوهای خود او هم بود، او در این روز آن آرزوهای دور و دراز را ( با همه کم و کسریهایی که طبیعی است باید داشته باشد) به ثمر نشسته به چشم میدید، شاید به یاد روزهایی رفته بود که با دبههای ترشیها و مزهها در ماشین ژیان خاطرهسازش به این طرف و آن طرف تهران میرفت و حالا همان کارهای آن روزهای او در بستهبندیهای بهداشتی و مدرن در ماشینهای کانتینری یخچالدار بامداد هر روز راهی خیابانها، شهرها و حتی روستاها میشوند، او نمایشگاهی را از نزدیک تماشا میکرد که تا چشم کار میکرد تنوع بود و نوآوری و ذوق و ابتکار و از همه مهمتر عشق، عشق به کاری که با جان و توان و سلامتی مردم ارتباط دارد و از همه مهمتر اقتصاد کشاورزی ایران تنگاتنگ آن شده و از یاریهای آن قوت گرفته و به خود میبالد. همکار دیرینه من، خانم زهرا گیو اولین خبرنگار حوزه نمایشگاهی صنایع غذایی و یکی از پرسابقهترین فعالان رسانهای این صنعت که در تمام این چهار روز همنفس با نمایشگاه، لبریز از شور و نشاط، کار دیروزیها و امروزیها را رصد میکرد. در میز گزارش «اقتصاد سبز» که دیدهها و نکتهها را بازگو میکردیم، گفت:
بهروز فروتن به غرفه «عسل رایحه» که رسید داخل شد، بستهبندیها را دید، با غرفهداران درباره آنچه کردهاند و در حال انجامش هستند صحبت کرد، عکس گرفت، از او و با او عکس گرفتند، معلوم بود کسی او را نشناخته، جوانترها فکر میکردند یکی از صدها و هزاران مشتری و یا علاقمند نمایشگاهی است، از غرفه که بیرون رفت من به مدیر غرفه گفتم شما این آقا را شناختید؟ گفت نه ولی خیلی علاقمند به کار ما بود و با لذت از ابتکار ما در بستهبندی غذاهای ارگانیک حرف زد و تشویقمان کرد. من گفتم این آقا بهروز فروتن است نامش را که حتما شنیدهاید؟ از شنیدن این نام او و همکارانش به هیجان آمدند، در چشم به هم زدنی به دنبالش دویدند و او را با احترام به غرفه بازگرداندند، ادای احترام کردند و باز هم عکس گرفتند، حالا تمام افراد غرفه «عسل رایحه» با غرور و افتخار با او عکس یادگاری میگرفتند، چشمان بهروز فروتن از این همه ابراز احساسات برق خاصی پیدا کرد، چهره او شوریدگی داشت و مثل قهرمانی که روی سکو میرود غرق در لذت و افتخار شد. همه ماها او را به عنوان علاقمندترین مدیران صنایع غذایی میشناسیم، اما او در این لحظه وقتی غرفه را ترک میکرد به جوانها گفت: خوشحالم که شما هم چون من به کارتان علاقه دارید، علاقه و عشق به کار آن هم در تولید غذاهای ارگانیک و آن هم عسل، واقعا شیرین است.
عرضه نمونه اجتنابناپذیر است
جذابیتهای نمایشگاه صنایع غذایی در همه کشورهای جهان طرفدار دارد و در ایران امروز هم، کم نیستند افراد متشخصی که به سلامت خود علاقه دارند و میخواهند با ورود به نمایشگاه از همه آنچه که اتفاق افتاده با خبر شوند و تولیدکنندگان غذا 2 راه برای جذب مشتری را دمدستترین میدانند که اولین آن سخاوت در عرضه نمونه کار، اینکه شما چه مصرفکننده عادی و چه فروشنده و خریدار عمده (رستوراندارها و همه عرضهکنندگان غذا) بدشان نمیآید آنچه را که میخواهند بخرند، تست کنند. به همین دلیل چیزی به عنوان اشانتیون در نمایشگاهها باب شده است، غرفهداران از سالها پیش به خاطر هجوم اشانتیونبگیرها انتقادهایی داشتند، ولی عرضه نمونه اجتناب ناپذیر است. در تمام نمایشگاههای دنیا کارهایی در این ردیف انجام میگیرد. در نمایشگاه امسال که میشود گفت متشخصتر از سالهای پیش بوده، ابتکار شرکت «کولکاپ» و فینگر فود مجانی که میداد البته صفهای شلوغی به وجود آورده بود و سالن میلاد در ساعاتی از روز جای سوزن انداختن نبود. مدیران این شرکت برای اینکه مشتریان خاص هم بتوانند بدون حضور در صف از خوردن این خوردنی لذت ببرند یک خط V.I.P درست کردند که افراد خاص، مشتریان عمده، همکاران و غرفهداران و شخصیتهای علمی و فرهنگی با عرضه کارت مخصوص بدون نوبت کاسه مخصوص فینگر فود خود را به دست آوردند که رضایتبخش بود.
«دلپذیر» صورت بچهها را دلپذیر کرده بود
به نظر دکتر ماهمنظر الهام، نمایشگاه اگروفود به خاطر جنس کار، عرضه خوردنیها، خود به خود نمایشگاه شاد و لبخند است، کسی نمیتواند به غذا اخم کند، بهخصوص این سالها که صنعت غذا با همراهی هنر گرافیک و رنگبندیهای طراحی شده، چشمنوازی غذاها را بیشتر کرده است. شرکت «دلپذیر» که در سالهای اخیر با تنوع تولید و برنامههای رسانهای و جایزهها بیش از گذشته سر زبانها افتاده در نمایشگاه امسال حرکت نویی انجام داد، یعنی چهار خانم آراسته و هنرمند صورت بچههایی که همراه والدینشان به نمایشگاه آمده بودند نقاشی میکردند، روی صورت و بهخصوص دماغ، شخصیتهای مشهور کارتونی را مشابهسازی میکردند. کار جالبترشان این بود که از این چهرهها عکس میگرفتند و در غرفه مجهز به پرینتر مدرن، عکس چاپ میشد و این عکس را بدون دریافت هزینه به صاحب عکس هدیه میدادند و به این ترتیب برای خانوادهها خاطره میساختند، خاطرهای که میشود گفت اوج تبلیغات زیرپوستی است، یعنی تماشای عکس در جمع خانوادگی نام «دلپذیر» را تداعی میکرد و خرید محصولت دلپذیر، کدام خانواده میتواند با خرید و امتحان یکی از دهها محصولات این تولیدکننده غذا، پس از چشایی مطلوب مشتری دایمی نشود، به نظر خانم دکتر الهام این نوع تبلیغات غیرمستقیم فرصتهای فروش را بالا میبرد و تیراژها را افزایش میدهد، پس موازی با تولید خوب، معرفی خوب و نشاطآور هم فروش را بالا میبرد.
ناخنک زدن حلال است
در نمایشگاه امسال، سخاوتها بیشتر از سال پیش بود، هرچند غرفهداران همواره از شلوغی اشانتیونبگیرها در عذاب بودهاند، ولی این را هم میدانند که نمیشود، یعنی دلشان نمیآید تماشاگر نمایشگاهی را دست خالی به خانه بفرستند، از طرفی باید رعایت حال همه بازدیدکنندگان را کرد، یکی از بهترین کارهای امسال نمایشگاه را چای «گزل» انجام داد، یک لیوان چای مجانی، شاید مجانی لغت مناسبی نباشد چون سطح بعضی از حاضرین نمایشگاه چنان بالا بود که هیچ نیازی به دریافت کالای مجانی نداشتند، اما گشتزنی در نمایشگاهی بزرگ خستگی میآورد و ما ایرانیها با چه چیزی رفع خستگی میکنیم؟ یک لیوان چای. و این یک لیوان چای را، چای «گزل» در وضعیتی آبرومند عرضه میکرد.
ناخنک یک اصطلاح قدیمی است که در بازار فروش کالاهای خوردنی از قدیم باب بوده و میگفتند ناخنک زدن حلال است، یعنی مشتری در روزگاری که اجناس به صورت «فرج» یعنی باز عرضه میشد تشویق میشد برای رفع تردید در خرید ناخنک بزند، یعنی مثلا از قالب پنیر که کنار ترازو بود ناخنک (به اندازه یک بند انگشت) بردارد و میل کند، مزه اش را بچشد و اگر باب میل بود از آن بخرد، ناخنک زدن حالا دیگر متداول نیست، اما نمایشگاه فرصتی پیش آورد تا با اهدای یک نمونه کار (مثل همان یک لیوان چای) انتخاب خرید آسان شود. در غرفههای شیرینی و شکلات نمونه دادن آسانتر بود. صنعت بستهبندی به کمک همه آمده است. میشود یک عدد گز بستهبندی را برداشت و خورد و برای خرید یک بسته تصمیم گرفت.
باز هم یک ابتکار از «محسن»
اگر در مراسم اهدای تندیس زرین ماهنامه «اقتصاد سبز» بودهاید و یا در گزارشی که از آن مراسم نوشتهایم خوانده باشید یادتان میآید که شاهین، مجری مراسم وقتی به اهدای جایزه محسن رسید به شوخی و طنز گفته بود ما ایرانی ها چای قندپهلو را دوست داریم، اما محسن حالا چای ماشین پهلو را رواج داده است. چای ماشین پهلو اشاره به جایزه و قرعه کشی داشت ولی برند «محسن» علاوه بر چای، برنج هم دارد و برای معرفی بیشتر و بهتر برنج محسن، زرشک پلوی محسن را در سطح وسیعی برای گروه کثیری در ظرفهای یکبار مصرف توزیع کرده بود، طبیعی است چنین هدیه ارزشمندی در یک نمایشگاه مملو از جمعیت با استقبال گرم روبهرو شده و غرفه شلوغتر از شرایط عادی به اصطلاح دیگر جای سوزن انداختن نبود. آمارهای فروش و افزایش توزیع روزهای بعد، رقمهای دقیق را میگوید اما میشد حدس زد مردمی که از این زرشکپلو میل کردند اگر نه همه، دست کم بخش بالایی جزو خریداران برنج محسن شوند، یک شعار قدیمی میگوید تبلیغات هزینه نیست، سرمایهگذاری است و برنج محسن با این روش خواسته است مشتریان بیشتری به دست آورد که به نظر موفق هم شد، بهخصوص که آشپزهای ماهر در طبخ برنج و ترکیب یک غذای دوست داشتنی همکاری خوبی کردهاند.
محصولات جدید یکی و دو تا نبود
نمایشگاه فرصت خوبی است برای تولیدکننده و بیان هرآنچه در توان دارند، گرچه خبرنگاران گروه گزارش سعی کردند به همه جا بروند و هر ابتکار و کار نویی را در گزارش بنویسند اما با اطمینان یادآور میشوم در این نمایشگاه بزرگ نمیشد به تک تک غرفهها سر زد برای مثال روز آخر بود که در غرفه «دامداران» متوجه محصول جدیدی شدیم به نام دوغ سنتی که دامداران نمونهاش را در نمایشگاه عرضه کرده بود و به هر کس هدیه میداد میخواست نظرش را بگوید، مدیر غرفه گفته بود از این دوغ که پس از مطالعه و بررسی کارشناسانه اقدام به تولید انبوه آن کردهایم از روز نیمه شعبان بخش سراسری آن را آغاز می کنیم، آنها که از این دوغ نوشیده بودند از طعم و عطر آن میگفتند که به ذائقههای مختلف خوش آمده است.
«ساناستار» آبمیوههایش را در بستهبندی جدیدی عرضه کرده بود، نوع کاغذ استفاده شده با تتراپک تفاوت آشکاری داشت، مدیر غرفه توضیح میداد که ما علاوه بر بستهبندی تمام تلاش خود را به کار بردیم تا داخل آن، دوغ، این نوشیدنی گوارای ایرانیها کیفیت مطلوب را داشته باشد، روی کیفیت وقت گذاشتم تا سرانجام به فرمولی رسیدیم که در توزیع نمایشگاهی پیامهای خوبی دریافت کردیم و در همین ابتدا امیدوار شدیم که عموم مردم از آن استقبال کنند.
بهرهبرداری از تجربه نمایشگاهی
نکتهای که در نمایشگاه امسال توجه مرا جلب کرد میزهای مذاکره بود. تولیدکنندگان کوشیدند با تجربهای که از سالها حضور نمایشگاهی به دست آوردند میز مذاکره را تمام و کمال کنند، یعنی حضور افرادی مطبوع و متخصص که بتواند به پرسشهای مشتری چه داخلی (شهرستانی) و چه خارجی پاسخ بدهد و از همه مهمتر افرادی گرم و خوش بیان باشند، در غرفه «سحر همدان» همه مراجعهکنندگان و مشتریان استقبال میشدند، چه مشتری عادی و چه متخصصین، هیچ پرسشی بدون پاسخ نبود. در غرفه «گلها» که در گزارش 2 سال پیش از تنوع محصولات آن نوشته بودم امسال معلوم شد راه تکاملش را خوب پیموده است، در غرفه «ترخینه» افرادی مستقر شده بودند که با حوصله تمام درباره جزییات محصولات توضیح میدادند. در غرفه شرکت «سبزی ایران(سبزان)» مهندس احمد فتحالهی که در صنایع غذایی به مرد اولینها در ایران شهرت پیدا کرده و عنوان مرد سال صنعت غذای ایران را از آن خود کرده در حال مذاکره دیدم. به یاد آوردم در دفتر کارخانه «آتا» (حدود 20 سال پیش) با او مصاحبه کرده بودم، او در آن مصاحبه گفته بود به بازار جهانی توجه دارد و در پاسخ این پرسش که چرا رب گوجه فرنگی «آتا» در بازار داخلی کمتر دیده میشود گفته بود، ما هوای مشتریان داخلی خود را داریم ولی بخش عمده تولیدات ما صادر میشود. در کسوت رییس هیاتمدیره «سبزان» هم گفت 30 درصد محصول تولیدی ما صادر میشود.
لبخند به لب در غرفه قند قهوهای
در جست و جوی نامهای جدیدی، غرفههای جدید، به قند قهوهای رسیدیم که چند وقتی است از این قندها در کنار استکان و فنجان چای افراد با ذوق و ذائقه خاص دیده میشود، به هنگام تماشای بستهبندیهای قند فردیسان «شرکت شیرین شهد طبرستان» نه تنها من خبرنگار بلکه اکثر بازدیدکنندگان از این غرفه لبخندی به لبشان میآمد. خانمی که همراه شوهر و 2 دخترش مجذوب بستهبندی قندها شده بود با حیرت میگفت: «من اول فکر میکردم این بستهبندیهای شکلات است ولی خب قند هم مثل شکلات شیرین است.» همسر او به مدیر غرفه گفت:
«دست شما درد نکند با این نوآوری که در یک وسیله مصرفی روزانه زندگی ما کردهاید، مادرم از بس با قندشکن به کله قند کوبیده بود دست درد گرفت.» بعد، خطاب به من که از مشاهداتم یادداشت برمیداشتم یادآور شد:
آقا به نظرم شما خبرنگارید،بنویسید در زندگی روزمره ما مردم مسایل و مشکلاتی وجود دارد که خوشبختانه صنعت غذا یکی یکی آن مشکلات را دارد حل میکند، یاد آن روزهای ولزاریات رب گوجه پزی به خیر که خانمهای خانهدار با چه زحمتی یک بانکه رب درست میکردند، حالا هم من برای اولین بار (البته قند بستهبندی زیاد دیدهام) نوع جدیدی از قندها را میبینم، قند شکسته، قند خُرد شده، قند قهوهای 400 گرمی، 950 گرمی، 700 گرمی، 3 کیلویی و 5 کیلویی و 10 کیلویی.
قند قهوهای دارای کالری و ساکاروز کمتری نسبت به قند سفید است و از عصاره خالص نیشکر درست میشود. مدیر غرفه به من گفت: برند «خطیر» را شرکت شیرین شهد طبرستان در قائمشهر (ثبت شده در تیر ماه 1341) سالانه 10 هزار و 500 تن تولید دارد، خوشحالم که مردم از کار ما استقبال کردهاند.
ست ادویه شهری
در غرفه «محصولات غذایی شهری» با بخشی از نوآوریهای مدیران با ذوق این شرکت آشنا شدیم و آن ست کردن انواع ادویههاست و هم%
کد خبر مرکز نمایش امتعه در تهران سال 1313 تا اگروفود 1393
نظر شما