ساسان والیزاده - محقق و پژوهشگر
اقتصاد و فرهنگ درهم تنیدهاند؛ برای یافتن مشتری در بازار تجارت باید با ادبیات و فرهنگ او سخن گفت و مشتری را راغب به خرید کالا نمود. این سادهترین تعریف برای تبلیغ است.
اما چگونه میشود رسانهای چون «جم» مبلغ کالای ایرانی میشود؟ رسانهای که هم با چهارچوب این کشور عناد دارد و هم با ادبیات و فرهنگ آن بیگانه است؛ و اگر کاسهای زیر نیم کاسه نباشد چگونه کاسه ی داغ تر از آش میشود و چون گربهی عابد نگران اقتصاد وطنی میشود و زینهار میگوید که ایرانی کالای ایرانی بخر!
باید به تعریف نخست بازگشت، مافیای رسانهای جم بهدنبال فراگیری است و راز فراگیری سخن گفتن با ادبیات مخاطب است. چرا که بنا به اصل بومیسازی اگر مخاطب جغرافیا و زیست بومش را در قاب کوچک ببیند بیشتر فضای آن برای او باورپذیر میشود تا نمایش پرتجمل دنیایی فانتزی که برای او نامحسوس و دستنیافتنی است.
این یک روی سکه است، روی دیگر مشروعیت است چه وقتی مخاطب با رسانه به نقطهی همذات پنداری رسید دیگر برنامههای او را هم میپذیرد و دنبال میکند و این همان نقطهی طلایی است که جم میتواند بر دایرهی مخاطبان خود بیافزاید و اثرگذاری خود را بیشتر کند.
اما نقطهی طنز آنجاست که جم به استقبال اقتصاد مقاومتی میرود! و دایهی مهربانتر از مادر میشود! اشکال آن است که نرخ تبلیغ در رسانههای ایران بهویژه صدا و سیما آنچنان گران است که صاحبان کالا مستقیم و غیرمستقیم برای دادن آگهی به شبکههای فرامرزی وسوسه میشوند.
فراموش نکنید یک آگهی سی ثانیهای در رسانه ملی حدود 30 میلیون تومان است و این رقم در شبکهای چون جم حدود 300 هزار تومان! تفاوت چنین رقمی برای کالای فرهنگی چون سینما آشکار است. گذشته از آن ملاحظات و مشکلات تبلیغ داخلی و ممیزیهای بیجهت نیز این ترغیب را دوچندان میکند تا کار به آنجا بکشد که حتی سیاه لشگرهای خیابان ارباب جمشید به آنجا کوچ میکنند تا پادوی تبلیغاتی شوند. اما دم خروس آنجا پیداست که این نرخها با استاندارد هزینههای ادارهی رسانهی پر ریخت و پاش چون جم با بیش از 30 شبکهای که دارد نمیخواند و اگر نقش اسپانسرهای پنهان آن را نادیده بگیریم علیالقاعده با این نرخها چرخ جم نباید بچرخد! خاصه آن که برخی از صاحبان کالا چون «یک و یک» و دیگران مدعیاند جم کالای آنها را به رایگان و بلکه بیاجازه تبلیغ میکند! جل الخالق! که اگر چنین باشد جز رندی و فریب نیست. حداقل برای پخش تیزر «ایستاده در غبار» و «رسوایی 2» نمیتوان مدعی سفارش داخلی
شد.این همه نشان میدهد جمنشینان در جمع خود سودای دیگر دارند. میتوان آن را تلاشی برای برهم زدن قواعد بازار خواند، میتوان آن را نوعی سیاه بازی نامید تا بازارگرمی کند، میتوان در لایهی پنهان آن ترویج اباههگری را یافت و میتوان آن را بهره بردن حرفهای و هوشمندانهی یک رسانه از ضعف تبلیغات در چرخهی معیوب اقتصاد رسانههای ایرانی دانست.
نظر شما