علیرضا صفاخو - سردبیر خیرگزاری ایانا
هنگامیکه سردبیر ماهنامه «اقتصاد سبز» از نگارنده خواست تا پیرامون تبلیغات شرکتهای ایرانی در شبکه فارسی زبان GEM دیدگاه خود را در مورد درستی و نادرستی این اقدام برای پرونده این شماره به رشته تحریر درآورم؛ با چالشی کمسابقه در این امر مواجه شدم. چالشی که طی 17 سال فعالیت روزنامهنگاریام در این حوزه به ندرت با آن مواجه بودهام؛ نه از آنرو که جانبداری یا موضعگیری در مورد یک شبکه فارسی زبان ماهوارهای و سیاستهای مدیریت رسانهای آن را مردود یا مقبول بدانم؛ بلکه از اینرو که اصولا نگارنده به رسانههای دیداری از جنس تلویزیون، جز در موارد معدود و محدود مانند مسابقات زنده ورزشی، چندان خوشبینانه نمینگرم و کارکرد آنها را در تمام جهان برخلاف رسانههای اینترنتی در عصرنوین اطلاع رسانی برای مخاطبان غیراختیاری و تحمیلی میدانم. رسانههایی که برخلاف مطالب نوشتاری در سایتها و رسانههای مکتوب اعم از مجازی و کاغذی، امکان اندیشیدن را از مخاطبان سلب میکنند و حق تحلیل و اندیشیدن برای آنچه به خورد آنها داده میشود، قائل نیستند.
با این وجود، چه موافق این نگاه باشیم و چه نباشیم، طیف پررنگی از مخاطبان طبقات اجتماعی مختلف، بیننده پروپاقرص سریالهای تلویزیونی پخش شده بودند و هستند و با شخصیتهای آنها شبانهروزی زندگی میکنند؛ چه بسیار شبها که با غم ستارگان آنها مغموم و آزرده خاطر میشوند و با شادی آنها نیز مسرور و مشعوف. چه بسیار موارد هم که با خلقیات تلخ و شیرین آنها هم ذات پنداری میکنند و از انتخابهای آنها در انتخاب سبک زندگی کپی برداری میکنند، به مانند یک دوست!
در این وادی، حال چه بسیار مصرفکنندگانی نیز هستند که ناخواسته یا خواسته دل به آگهیهای پخش شده در میان برنامههای محبوب خود میبندند و اولویت خرید خود را در سبد کالای روزانه، به کالاهای معرفی شده در شبکههای دلخواه یا توصیههای بازیگران محبوب در آن سریالها میسپارند.
اما آنچه در موضوع پرونده این شماره اقتصاد سبز گنجانده شده و از قضا با ترور بنیانگذار این شبکه فارسی زبان ایرانی که به لحاظ تعدد شبکهها و تنوع سریالهای دوبله شده ترکیهای یا کرهای توسعه نیز یافته، تداخل یافته است، ارزیابی درستی یا نادرستی ارایه آگهیهای تلویزیونی صنایع کشورمان به این شبکه فارسی زبان تلویزیونی است.
شبکهای که سالهاست با ادعای تاثیرات سریالهای آن در افزایش متارکههای زنان و مردان و گناه نابخشودنی از هم پاشیدن خانوادههای ایرانی، تلویحاً در عین اینکه رسماً به محبوبیت روزافزون سریالهای آن اعتراف میشود و سایر عوامل مؤثر در ناکامیهای زناشویی در کشورمان نادیده گرفته میشود. این در حالی است که با وجود چنین حجم از فراوانی مخاطب، آگهیهای پخش شده در آنکه بر اساس روایتهای شنیده شده، به مراتب بسیار ارزانتر از شبکه صدا و سیمای داخلی با تعداد مخاطب به مراتب کمترو گستردگی و کثرت کارکنان نیز پخش میشود، برای شرکتهای سفارش دهنده، بازخورد تجاری به مراتب بیشتری داشته
است.
در این میان، اگرچه شاید بسیاری از شرکتهای داخلی نیز برای گریز از تبعات حقوقی این امر از پذیرش سفارش آگاهانه و تعمدی به آن شبکه استنکاف کنند، اما کیست که نداند درعصری که نبض بازاریابی در تجارت جهانی با تولید و پخش آگهیهای بازرگانی میتپد، چرا باید با دستان خود، برای معرفی کالاهای ایرانی به ایرانیان بیینده این شبکهها در داخل کشور یا سایر نقاط جهان، حد و مرزهایی خودساخته ترسیم
کرد!؟
در واقع، چرا باید در عصررقابت داغ شرکتهای بینالمللی در رسانههای مختلف جهان، شرکتهای صنایع غذایی ایرانی، به حکم اجبار و سلیقه فلان و بهمان مسؤول، دایره مخاطبان خود را در میان بینندگان تمام شبکههای رسانهای- چه رسانههای فارسی زبان خارج ازچهارچوب صداوسیمای کم بیننده داخلی و چه سایر رسانههای بینالمللی – جستوجو نکنند و چوب کمکاری مسؤولان فرهنگی خودی را در جلب مخاطبان بخورند!؟ کما اینکه اگر هم این شرکتها از سفارش آگهی به شبکههای برونمرزی تمام رسانههای بینالمللی مانند GEM پرهیز کنند، شرکتهای رقیب آنها از خلاء خودساخته ما استفاده خواهند کرد و سهم پررنگتری از تغییر سلایق بینندگان این شبکهها را در سراسر جهان به سمت سبد تولیدات شان تصاحب خواهند کرد.
البته در این زمینه، بهطور قطع حساب رسانههایی که آشکارا علیه منافع ملی ما سیاسی کاری میکنند با رسانههای سرگرمی کننده- فارغ از اینکه با محتوای پخش شده آنها مخالف یا موافق باشیم- جداست. اما وقتی رسانه ملی بهصورت میلی به اداره سازمان عریض و طویل صداو سیما میپردازد، چرا باید کاسه و کوزه کمکاریها و قصور مدیران پرتعداد صداو سیما در تأمین نظر تمام سلایق را بر سر منطق اقتصاد آزاد و حق استفاده رقابتی شرکتهای صنایع غذایی ایرانی شکست و آنها را از شانس و فرصت معرفی کالاهای وطنی به هم وطنان پرتعداد بیینده داخلی، مهاجر و مسافر در بیرون از مرزها محروم کرد!؟
در واقع وقتی مدیران دولتی و غیردولتی جهت رونق اقتصادی و پایدار کردن اشتغال در سال اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال، عزم رشد صادرات به سایر نقاط جهان و حتی مناطق دوردست مانند آمریکا را دارند که نمونه اخیر آن صادرات پنیر یک برند ایرانی به فروشگاههای آمریکا بوده است، چگونه از مدیران این شرکتها میتوان انتظار داشت که دست روی دست بگذارند و از معرفی کیفیت و تنوع محصولات جدید شرکتهای صنایع غذایی ایرانی از طریق رسانههای دیداری و شنیداری فارسی زبان برای هموطنان مقیم خارج یا حتی شبکههای غیر فارسی زبان، چشمپوشی کنند!؟
لذا به باور نگارنده این سطور، اگر هم خطایی از این بابت در حال رخ دادن باشد؛ نه ارایه آگهی به شبکههای غیر صدا وسیماست - که به گواه نظرسنجیهای رسمی و حتی اقرار مدیران آن متأثر از بسیاری مسائل دچار ریزش مخاطب شدهاند است- ؛ بلکه این نشانه آشکار ضعف محسوس اعتماد مدیران این رسانه هزینه تراش اما غیرجذاب است که پولهای گزاف حساب بانکی کارآفرینان صنایع غذایی کشورمان را خرج هیچ و پوچ میکند و سودی نیزعاید صنایع داخلی نمیشود. در این میان انتظار میرود تا سازمان عریض و طویل صدا و سیما که در پرداخت حق فوتبال نیز بارها و بارها از انجام وظیفه قانونی و اخلاقی طفره رفته است، دستکم حال که شرایط اصلاحات اساسی برای مردم پسند کردن صداوسیمای کشورمان فراهم نیست، دستکم در اقدامی ملی گرایانه و در سال اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال، با هماهنگی کانون انجمنهای صنفی صنایع غذایی و سازمان توسعه تجارت، از طریق تبیین شاخصهای شفاف و تشویقی، به درج رایگان آگهیهای شرکتهای صنایع غذایی ایرانی مبادرت نماید تا ثابت کند نگران حقوق کارآفرینان و کارگران جوان ایرانی شاغل در این شرکتهاست!
نظر شما