تفاوتي نميكند آشپز باسابقهاي باشيد كه رستورانداران براي استخدام تان سرودست ميشكنند يا اعضاي گروه موسيقي كه طرفداران براي اينكه غذاي رستوران?تان را امتحان كنند، پشت در رستوران صف بكشند. در هر حال كار كردن در رستوران يكي از هيجانانگيزترين كارهايي است كه هر آدم شكمويي ميتواند آرزويش را داشته باشد. اصلا براي همين است که سراغ رستورانداري رفتهايم و اتفاق عجيبي که اين روزها حوالي خيابان قيطيريه ميافتد؛ تقريبا 5-4 هفتهاي است كه بچههاي گروه «بروبكس» فستفود خودشان را راه انداختهاند و در همين مدت كم هميشه رستوران حسابي شلوغ است و اهالي آن وقت سرخاراندن هم ندارند. تصميم گرفتيم سري به اين رستوران بزنيم و ببينيم برگرهاي «بروبكس» آنقدر كه همه از آن تعريف ميكنند خوب است يا نه؟
گروه «بروبکس» اينجا شبيه تمام آدم معموليهايي هستند كه تا به حال ديدهايم. نه لباسهاي رنگي عجيب و غريب پوشيدهاند و نه بالا و پايين ميپرند. درست مثل همه رستورانداران تمام تلاش خودشان را ميكنند كه مشتريان شان را راضي نگه دارند. به نظر ميرسد در اين كار كاملا موفق هستند چرا كه رستوران در هر ساعتي مشتريهاي خودش را دارد. تا قبل از اينكه اينجا بيايم، فكرش را هم نميكردم اين همه آدم در تهران برگر دوست داشته باشند. رستوران شلوغتر از آن است كه فكرش را ميكردم. به همين خاطر تصميم ميگيرم زماني را براي گرفتن گزارش انتخاب كنم كه رستوران خلوتتر باشد. ساعت حول و حوش 7 بعدازظهر است اما باز هم برگرلند خالي نيست. مشتريهايي هستند كه دوست دارند يك عصرانه پروپيمان داشته باشند. از آنجا كه ناهار نخوردهام تصميم ميگيرم يكي از برگرهاي اينجا را امتحان كنم و ببينم آيا به همان خوبياي كه همه ميگويند هست يا نه؟
جالب است؛ يك تفاوت اساسي با تمام هنرمنداني كه رستوران و كافه خودشان را به راه انداختهاند، دارند. خودشان پشت كانتر سفارش ايستادهاند و براي علاقهمندان شان برگر درست ميكنند. درست است ايده خارقالعادهاي ندارند و قبل از آنها هنرمندان زيادي كافه و رستوران افتتاح كردند و روز اول خودشان آنجا ايستادهاند اما «بروبكس» در تمام اين مدتي که رستوران?شان را افتتاح كردهاند، در رستوران حضور دارند و با تمام خستگيشان سعي ميكنند لبخند از گوشه لب?شان محو نشود. جلو ميروم و از بين 3 نوع همبرگر يكي را انتخاب ميكنم. جالب است سيبزمينيشان تمام شده، آنقدر سرشان شلوغ است كه ساعت 7 عصر سيبزميني روزانهشان تمام شده. اين را از يكي از مشتريها ميشنوم كه به نظر ميرسد از طرفداران پروپا قرص برگر لند است: «هفته پيش هم همينطور بود. من بار اول 2 هفته پيش آمدم و سيبزميني تمام شده بود. فكر ميكنم به خاطر طعم سس كچاپ?شان است.» اين را ميگويد و ميرود يك گوشه مينشيند و با لذت برگرش را گاز ميزند. او را كه ميبينم معدهام تير ميكشد و دعا ميكنم زودتر غذايم حاضر شود. درست است براي شام خوردن زود است و براي ناهار خوردن هم دير، اما به نظر ميرسد آدمها همچنان گرسنه هستند.
در انتظار آماده شدن برگري كه سفارش دادهام، هستم كه چند دختر و پسر جوان وارد ميشوند و آنجا را روي سرشان ميگذارند. جالب است بعد از اينكه سفارش شان را هم ميدهند آرام نميشوند. خوشحال هستند از اينكه گروه مورد علاقهشان را از نزديك ديدهاند و خوشحالتر از اينكه غذاي خوبي را سفارش دادهاند. يكي از آنها آرام ميگويد:
« برگرش خوبه» و باقي كساني كه همراهش هستند گفتههايش را تاييد ميكنند. در همين لحظه دو نفر ديگر ميآيند و سفارش تازهاي ميدهند. آنها هم بار اول?شان است كه اينجا ميآيند و به نظر ميرسد تنها به خاطر بچههاي سوسن خانم اينجا آمده باشند چرا كه دائم در حال حساب كردن ميزان كالري غذايشان هستند. بايد اين طور بگوييم كساني كه رژيم دارند به هيچ عنوان طرف غذاهاي فستفود نميروند، اما اين دو براي اينكه بروبكس را ببينند، حاضر شدهاند بيايند و فستفود سفارش بدهند. در همان حالي كه صحبتهاي خالي از هيجان دو نفر كه رژيم گرفتهاند را ميشنوم، غذايم حاضر ميشود. حالا كه سفارشم آماده شده وقتم تمام است و بايد بروم اما بدم نميآيد يك گپ كوتاه در مورد سرزمين برگر با آنها بزنم. اول سراغ كيوان ميروم. از او ميپرسم: «ايده اصلي اينجا از كجا آمده؟» وي ميگويد: «حدود دوسالي ميشود كه اين ايده را در سر دارم. آن را با بچهها در ميان گذاشتم و بعد از اينكه تحقيق انجام داديم دنبال يك شيوه اجرايي خوب ميگشتيم كه در نهايت به اينجا رسيد.» خستهتر از آن است كه بخواهد بيشتر صحبت كند. سراغ خشايار ميروم و از او ميپرسم: «چرا برگر؟ خيلي غذاهاي هيجانانگيزتر هم وجود دارد.» خيلي سريع ميپرسد: «مثلا چه غذايي؟» شايد براي يك آدم معمولي لازانيا يك غذاي ساده اما چرب باشد، اما به نظر من لازانيا غذاي هيجانانگيزي است كه هميشه مناسب است. او جواب ميدهد:« يكي از ايدههايي كه دوست داشتيم آن را اجرا كنيم، برگري بود. ما همه جا برگر خورده بوديم؛ از مك دونالد گرفته تا خيلي جاهاي ديگر اما دوست داشتيم يك طعم خاص داشته باشيم. در عين اينكه دوست داشتيم يك غذاي ساده داشته باشيم. پاستا كمي ژيگولي است و هر كسي اين غذا را دوست ندارد و از سوي ديگر براي اينكه خوب باشد مستلزم اين است كه لاكژري كار كنيم. اين براي ما راحت نيست. ما دوست داشتيم سراغ غذايي برويم كه با شخصيت خودمان جور باشد. مثل خودمان ساده. دوست نداشتيم خيلي خاص باشيم. كلاس غذا براي ما تفاوتي ندارد. در مورد لازانيا هم بايد بگويم طرفدار كمتري دارد و اكثر خانمها دوست دارند اما برگر غذايي است كه همه دوستش دارند. از بچه 5 ساله تا پيرمرد 70 ساله ضمن اينكه برگر غذايي است كه هر موقع ميتوان خورد هم ناهار، هم شام و هم ميانوعده.» از شلوغي رستوران ميپرسم و يك سوال سخت؛ از او ميپرسم فكر ميكند شلوغي رستوران براي چيست؟ آيا همه ميآيند كه آنها را آنجا ببينند يا اينكه از طعم برگرها راضي هستند؟ ميگويد: «فكر ميكنم جفتش است. اكثر آنهايي كه براي بار اول ميآيند، به خاطر ماست. خب اين يك حقيقت است كه علاقه دارند ما را ببينند و حالا كنارش يك برگر هم بخورند، اما اگر از طعم برگر خوش?شان نيايد، براي بار دوم نخواهند آمد. فكر ميكنم در همين 3 هفته آنهايي كه دوست داشتند بيايند و ما را ببينند، ديدهاند.» ساعت نزديك 8 ميشود و رستوران به دوره اوج شلوغياش بازميگردد. آدمها ميآيند و سفارش غذا ميدهند و گروه مورد علاقهشان را ميبينند كه دستكش به دست برگرها را پك ميكنند.
دستپخـت یک موزیسین درآمدزا شد
ائتلاف هم ائتلافهای قدیم! دست یاری را به سوی هم دراز میکردند، به گرمی میفشردند و رها نمیکردند! آن هم از بدو تولد! میگویید نه؟ نگاهی به آنها بیندازید که از بدو تولد کنار هم بودهاند، ماندهاند و آثار جالبي با هم ارائه کردهاند. به بهانه ائتلاف پایدارشان، سراغشان رفتیم و از همه چیز حرف زدیم. قرار ما در «برگرلند» بود. رستورانی جمع و جور با برگرهای خوشمزه که چند ماهی است راه افتاده و اولین فعالیت مجاز 3 تا گل پسرمان با هم محسوب میشود. خشایار، با تند تند حرف زدن و نمکی خندیدن، حسابی سر حالمان آورد. حمید با خندههاي دلنشینش، بمب آرامش بود و کیوان، آنقدر مظلومیت از خودش نشان داد که فکر میکردی، نمیخواهد حرف بزند. غافل از اینکه بیخیالیاش، شهره عام و خاص است! در نهایت و با کلی حرف زدن، ما نفهميديم اینها یک روح هستند در 3 بدن یا ائتلافشان بعد از این همه سال تبدیل به «جناح» شده است! جناحی در حمایت از امیدواری و مثبتاندیشی! یکی، دو ساعت را پشت میزهای چوبی «برگرلند» بين مشتریهای زیاد این برگرفروشی، با بروبکس سر و کله زدیم و جایتان خالی، حسابی خندیدیم. پسرها لطف داشتند و وقتشان را برای ما خالی کردند تا خوش بگذرد و حرف بزنیم و نتیجهاش را بگذاریم پیش چشم شما. امیدواریم چشمتان را بگیرد.
برگرهای خوشمزه کیوان خودمان
-چه شد که شما 3 نفر سر از یک فستفود درآوردید؟ اصلا چطوری 3 نفر شما با هم به نتیجه میرسید که یک کاری بکنید و آن را به ثمر مینشانید؟
حمید: معمولا یکی از ما 3 نفر، ایدهای به ذهنش میرسد. ایدهاش را با بقیه مطرح میکند و بقیه هم سعی میکنند آن را کامل کنند. با هم پیش میرویم تا در نهایت به کاری که میخواهیم برسیم.
خشایار: البته ایده اولیه یک برگرفروشی خاص و ویژه، از کیوان بود. یعنی این کار را او پیشنهاد داد و ما هم استقبال کردیم.
کیوان: من خیلی برگربازم! هر جای دنیا هم که میروم، دنبال برگر میگردم و میخورم. خیلی برگر دوست دارم. دقیقا به دلیل این علاقهام، درباره این غذا تحقیق کردم و متوجه شدم آن چیزی که ما اینجا به عنوان برگر میخوریم، در اصل برگر نیست! بعد با خودم گفتم یعنی میشود برگر واقعی شبیه برگرهای غیرایرانی دست مردم داد؟ من خودم دست به کار شدم و برگر پختم. هر کسی برگرهای من را میخورد، خوشش میآمد. بنابراین تصمیم گرفتم همین کار را گسترش دهیم. به بچهها گفتم و آنها از این ایده خوششان آمد و خلاصه حال کردیم که برگری بزنیم.
-یعنی کیوان شما 2 نفر را با پختن برگرهای خوشمزه، مجاب کرد که این فستفود را بزنید؟خشایار: در اصل کیوان اول به ما گفت میشود برگری پخت که شبیه برگرهای خارجی باشد. ما گفتیم نمیشود. او پخت و دیدیم میشود! (میخندند) بعد تصمیم گرفتیم، کار را بزرگتر و کاملتر کنیم و دنبال جایی برای عرضه این برگرها باشیم و از چهرههای خودمان هم در راستای تبلیغ کار تازهمان استفاده کنیم.
- قبل از این ماجرای برگرهای خوشمزه کیوان، اصلا چرا به فکر کار تازه بودید؟
خشایار: ما دنبال درآمد مجاز از راه کار مجاز بودیم. خودتان میدانید که در ایران از طریق موزیک غیرمجاز، نمیتوانی درآمد داشته باشی ولی از طریق کارهای مجاز، میتوانستیم درآمد مجاز داشته باشیم و ما از چنین فضایی استقبال میکردیم.
اولین کار مجاز 3 نفره
- در اصل اولین کار مجاز شما 3 نفر، که قرار است زمینهساز فعالیتهای مجاز دیگرتان شود، «برگرلند» است؛ درست است؟
حمید: بله؛ این اولین کار مجاز 3 نفرهمان است.
خشایار: البته ما زمانی کارتیزرسازی هم به صورت مجاز و برای شرکتهای داخلی، انجام میدادیم اما در این راه، مشکلاتی داشتیم. در آن کار به ما سفارشهایی داده میشد ولی ما صاحب کار نبودیم. «برگرلند» در اصل اولین کار مجاز ما 3 نفر است که خودمان صاحبش هستیم.
همه شکموییم!
- کیوان تو که برگر را پختی و به دستور پخت رسیدی، خودت هم زیاد آشپزی میکنی؟
کیوان: خیلی نه؛ اما برگر زیاد درست میکنم. البته به آشپزی علاقه دارم و در این زمینه مطالعه هم زیاد میکنم.
دستپختت خوب است؟
کیوان: نمیدانم؛ برگرهایم خوشمزه است. در زمینههای دیگر خیلی مهارت ندارم.
-بچهها کیوان راست میگوید که برگرهایش خوشمزه است؟
خشایار: صددرصد راست میگوید.
حمید: میتوانید خودتان امتحان کنید.
شکمویید؟
خشایار: خیالتان راحت. اینجا بچهها همه شکمو هستند. اصلا در این زمینه نگران نباشید!
کیوان: شما اصلا لحظهای فکر نکن که ما به غذا و برگر، نه بگوییم.
آدرس: فرمانیه - بلوار اندرزگو پلاک 62
تلفن: 22398667 و 22398673
نظر شما