فرشادمومنی

در اقتصاد ایران به صورت عمده و فعال دو دیدگاه نظری مهم رقیب وجود دارد که در حوزه تبیین و پیش بینی و تجوزیر در مورد وضعیت اقتصادی با هم رقابت می کنند یک رویکرد را با عنوان نئو کلاسیک های وطنی نام می برم و گروه دوم کسانی هستند که اغلب با دستگاه نظری نهادگرایی کار می کنند یکی از برجسته ترین نهادگرایان تاریخی با بررسی دوره ده هزار ساله تاریخ مکتوب بشر کانون اصلی رقابت درجوامع بشری را رقابت بین اندیشه ها دانسته و سازمان های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را بستر و تجلیگاه رقابت فکری مزبور معرفی می کند.

تعبیر نئوکلاسیک های ناظر بر این واقعیت تلخ است که ما در اینجا با کسانی روبرو هستیم که به اقتصاد بازار نه به عنوان یک تئوری علمی بلکه به عنوان یک ایدئولوژی نگاه می کنند و به اعتبار این که نگاه ایدئولوژی زده به تئوری های علمی به گونه ای بد دفاع کردن از تئوری ها محسوب می شود با استفاده از این عنوان به گونه ای حساب آنها را از اقتصاددانان مطرح نئوکلاسیک جدا می کنم و این البته به این معنا نیست که به دسته اخیر نیز نقدی وارد نیست بلکه آنها با ادب علمی خود نقدها را پذیرفته و یا با استنادات علمی آنرا پاسخ دهند. در سال های پایانی دهه 1360 و در جریان یک کوشش علمی تحت راهنمایی های استاد فقید امیر حسین جهانبگلو توفیق پیدا کردم که با مجموعه کتاب های ارزنده ای که توسط یونسکو در سال های اولیه دهه 1980 تهیه شده بود با عنوان مجموعه توسعه درون زا آشنا شوم که به درک ما از مفهوم استقلال اقتصادی بسیار نزدیک بود این مجموعه هم اکنون در کتابخانه یونسکو در تهران وجود دارد و ما قصد داشتیم با نظارت دکتر جهان بگلو آن را منتشر کنیم که متأسفانه عمر این استاد گرامی کفاف نداد و کارهای ما نیز نزد ایشان باقی ماند.

در آنجا یکی از درخشان ترین مقاله ها در زمینه توسعه درون زا این ایده را مطرح کرده بود که در میان علوم انسانی برای شکل گیری توسعه درون زا سازو کارهای انتقال و آموزش علوم و تکنولوژی نقش ابر تعیین کننده دارد و در میان همه این علوم و فناوری  به شکل متین قابل اعتنایی مستدل و مستند نشان داده بود که نقش ساز و کارهای انتقال و آموزش علم اقتصاد از همه با اهمیت تر است و ادعا کرده بودند که اگر کشوری نتواند سازوکار انتقال و آموزش علم اقتصاد را درونی کند امکان برون رفت از شرایط توسعه نیافتگی برای آن بسیار سخت خواهد شد بنابراین بحث حاضر را بیش از آنچه گفتگوی 2 نحله فکری در نظر بگیریم توجه کنیم.

می توانیم به مثابه یک مساله خطیر و سرنوشت ساز در عرصه سیاستگذاران علم و فناوری به حساب آوریم درباره نارسایی ها و محدودیت های نگاه نئوکلاسیکی به اقتصاد کارهای ارزنده و ممتازی صورت گرفته و بخش قابل توجهی به فارسی برگشته در بین انتقادهای مهمی که از منظر سطح توسعه به آموزه های نئوکلاسیکی وارد شده بر اساس تلاشی که چند سال قبل کردم و در آخرین همایش دستاوردهای آموزشی و پژوهشی علم اقتصاد انتشار یافت حدود 15 گروه کاستی بزرگ و سرنوشت ساز برای این آموزه فهرست شده که آنها را تکرار نمی کنم و به چند نمونه برای یادآوری اکتفا خواهم نمود. مثلاً آموزه نئوکلاسیکی در تبیین مساله حیاتی  توزیع درآمد ناتوان است یا تبیین مسائل مربوط به محیط زیست یا تبیین کنش های گروه های بزرگ همان طور که این رویکرد نظری درباره نقش اخلاق و هنجارهای اجتماعی نیز نمی تواند حرف مهمی داشته باشد کما این که در مورد تداوم توسعه نیافتگی هم در کشورهای در حال توسعه قابلیت تبیینی کافی ندارد.

اما بحثی که رونالدکوز به اعتباری و اقتصادانان بزرگ دیگر مثل کنت ارو مطرح می کنند نیز زاویه جدید و قابل اعتنایی است مضمون بحث آنها این است که در بین کسانی که آموزه نئوکلاسیکی را به عنوان ایدئولوژی بر می گزینند وقتی به رفتارهای آنها نگاه می کنیم ملاحظه می کنیم که دچار تعصب های افراطی می شوند. مثلاً رونالد کوز در نطق نوبل خود اینها را به افراطی گری متهم می کند از زاویه این که رویکرد بازاری به امر اقتصادی به طرز افراطی بر تمرکز زدایی تأکید دارد و بعد مطرح می کند که به خاطر مفروضاتی که این تئوری دارد با وجودی که اینها از رویه های افراطی استفاده می کنند اما به اعتبار این مفروضات افراط گرایانه و البته فرافکنانه خود را در مقام قاضی قرار داده و درباره دیگران اظهار نظر می کنند و هر کس مثل آنها فکر نکند مورد اتهام قرار می دهند.

در این زمینه کنت ارو نیز در مقاله بسیار جذاب خود که در سال 1988 در کتاب علم اقتصاد در آینه تاریخ انتشار یافته این ایده را مطرح می کنند که آنها که با فرض عقلانیت کامل و وجود اطلاعات کامل بحث خود را در حوزه اقتصاد سامان می دهند دچار این مشکل می شوند که به طرز غیر متعارفی نسبت به تصورات  و باورهای ایدئولوژی زده خود متعصب می شوند و این تعبیر را به کار می برد که وقتی مسأله ای را به عنوان امری پیشینی پذیرفته اید دیگر هیچ حایی برای بحث و استدلال باقی نمی ماند و شما کسانی را که از در انتقاد وارد شده اند نادان یا متقلب خواهید انگاشت یعنی اگر کسی فکر کند که از  اطلاعات کامل برخوردار است هر کس که مثل او فکر نکند را به تعبیر او نادان و متقلب خواهند انگاشت و این چیزی است که به طرزی افراطی در میان نئوکلاسیک های وطنی ما رواج دارد.

مجموعه اقتصاددانانی که جزء بزرگ ترین اقتصاددانان تاریخ این علم هستند برای این افراطی گری به اعتبار بنیان های روش شناختی سه منشاء ذکر می کنند که این سه منشأ هر سه در آموزه اقتصاد بازار وجود دارد. یک منشأ به فرض اطلاعات کامل بر می گردد، منشاء دوم به نگرش انتزاعی آنها مربوط می شود که به داد و ستدهای امر اقتصادی با سایر وجوه حیات جمعی انسان ها توجه نمی کنند و منشأ سوم را تک سبب بینی این نحله فکری ذکر می کنند یعنی کسانی در سطح نظر بر این باور باشند که مسائل به غایت پیچیده اقتصادی را فقط با دستکاری قیمت ها می توان حل و فصل کرد. از دیدگاه آنها در مجموع این سه عامل در سطح نظر نیروی محرکه اصلی افراطی گری و برخوردهای تعصب آلود و به دور از شأن علم و عالم با مساله اقتصادی است. در سطح عمل نیز آنها به خوبی نشان داده اند که این مساله به در هم تنیدگی این رویکرد با برخی منافع مستقر بر می گردد و شواهد ربع قرن اخیر اقتصاد سیاسی ایران نشان می دهد که اشتراک منافع این ها با ساخت رانتی اقتصاد ایران نیز مساله ای قابل اعتنا و جدی است.

وقتی کسانی با فرض اطلاعات کامل کار می کنند از جمله مشکلاتشان در سطح نظر این است که گزاره های خود را جهانشمول می پندارند و این توهم جهان شمول انگاری گزاره های تئوریک از جمله این است که شرایط اولیه یک جامعه که قرار است این توصیه های نظری برای آنها در دستور کار قرار بگیرد جنبه فرعی و درجه دوم پیدا می کند دفاع افراطی طرفداران این نحله از تجربه شکست خورده تعدیل ساختاری که یک نسخه واحد برای بیماران متفاوت است از این زاویه قابل درک می شود. در مورد اقتصاد دانان نئوکلاسیک وطنی البته این بی اعتنایی به شرایط اولیه یک وجه شگفت انگیز و پارادوکسیکال پیدا می کند.

آنچه ما در 25 ساله گذشته از طیف اقتصاد دانان مطرح این مجموعه مشاهده می کنیم این است که آنها در مسائل اقتصاد ایران و تحلیل آن حتی به مستندات و مکتوباتی که در دوره مسئولیت خودشان در دستگاه های رسمی مدیریت اقتصادی کشور انتشار پیدا کرده هم پشت می کنند و در اینجا وقتی علیرغم اطلاعاتی که در گزارش های رسمی خود مطرح کرده اند مطالبی را عنوان می کنند که نسبتی با واقعیت ندارد شائبه در هم تنیدگی این طرز برخورد با منافع رانتی را افزایش می دهد.

هفت گروه از مستندات مشخصی که توسط این مجموعه به ویژه در دوره ای که اینها مسئولیت های مهمی در سازمان برنامه داشتند، مطرح است و در حالی که اینها جزء منتقدین جدی سیاست های اقتصادی کشور در دوره جنگ بوده اند و اصلاً انگیزه ای برای زیادگویی راجع به موفقیت های آن دوره نداشتند بنابراین وقتی خودشان مستندات را منتشر کرده اند بسیار جای شگفتی دارد که اینها در صحبت ها و مکتوبات بعدی خود دقیقاً عکس آنچه  رسماً مکتوب و منتشر ساخته اند حرف می زنند.

مثلاً آنها هنوز هم ادعا می کنند که در دوره جنگ با بی سابقه ترین سطوح مداخلات دولت در اقتصاد روبرو بوده ایم در حالی که در پیوست شماره یک قانون برنامه اول آمده که ما در دوره جنگ با کمترین میزان مداخله دولت در اقتصاد ایران طی 40 سال اخیر روبرو بوده ایم.

مساله دیگر این است که اینها به صورت کلیشه ای همیشه این بحث را مطرح می کنند که این مداخلات هم کارایی را کاهش می دهد و هم فساد را افزایش داده است. اشاره کردم به گزارش سال 1379 که در معاونت اقتصادی سازمان برنامه تهیه شده و درآن زمان آقای مسعود نیلی معاون اقتصادی سازمان بوند. گزارشی تهیه شده درباره روند تحول بهره وری کل عوامل تولید در ایران و در آنجا با اظهار شگفتی مطرح کردند که با وجود این که متوسط بهره وری کل عوامل تولید در سال­های جنگ نسبتاً اندک بوده اما اندک بودن مزبور را با توجه به شرایط آن دوره مایه شگفتی می دانیم به این اعتبار که همین که تحت آن شرایط بهره وری مثبت بوده مساله مهمی است اما تصریح می شود آنچه خیلی بیشتر باعث تعجب است این است که در دوره مشابه پس از جنگ یعنی در دوره ای که اجازه عملکرد آزادانه به نیروهای بازار داده شده میانگین بهره وری سرانه کل عوامل تولید به یک پنجم دوره جنگ رسیده است. همچنین به گواه سالنامه های آماری که مرکز آمار ارائه می دهد از نظر فساد مالی دوره جنگ با پایین ترین میزان فساد مالی در دوره پس از انقلاب روبرو بوده است یعنی واقعیتی که سازمان برنامه منتشر کرده (آن هم در دوره ای که اینها مسئولیت داشته اند) از سوی  این ها عمدتاً وارونه مطرح می شود.

از این قبیل نمونه ها کم نیست اما آنچه می خواهم تأکید کنم بحث هایی است که اخیراً در واکنش به موضع گیری نادرست رئیس بانک مرکزی نسبت به مساله نرخ ارز دوباره مطرح کرده اند و به طرز غیر متعارفی محور اصلی برخوردهای غیر محترمانه خود را روی سرکار خانم دکتر فیروزه خلعتبری متمرکز کرده اند کسانی که با خانم دکتر خلعتبری آشنایی دارند می دانند که ایشان از اقتصاددانان ممتاز کشور هستند و با وجودی که آنها با ادبیات غیر محترمانه ای ایشان را خطاب قرار دادند این خانم  با نهایت احترام پاسخ آنها را داد وقتی به بحث های خانم دکتر دقت کنید می بینید نکات کلیدی که مطرح  کردند هیچ کدام قابل رد کردن نیست ایشان در مقاله اولی که نوشتند بحث مفصلی کردند راجع به اینکه پول ملی هر کشور ارزش کار مردمان آن کشور را تعریف و تعیین می کند و بنابراین اگر دولتی پیدا شود که اهتمام به تضعیف ارزش پول ملی داشته باشد عملاً روبروی مردم کشور و منافع ایشان ایستاده است و لذا درباره توسعه گرا بودن این دولت هم می توان تردید کرد. نکته دومی که درمقاله آوردند این بود که تحولاتی که به صورت نزولی در نرخ ارز با روند کند اتفاق افتاده بود با عنوان انتظارات عقلایی مردم قابل صورت بندی مفهومی است ایشان گفته بودند همه می دانیم تا پایان سال 1389 نرخ دلار کمتر از نصف قیمت امروزی بوده و بعد توضیح دادند که این تحولاتی که اتفاق افتاد و باعث افزایش قیمت حبابی دلار شد عمدتاً مربوط می شد به روندهایی که احتمال بروز جنگ و تشدید تحریم ها به دنبال آورده بود. ایشان این تعبیر را مطرح کردند که وقتی دولت جدید سرکار آمده و تا الان خطر جنگ تا حدود زیادی مرتفع شده و احتمال تشدید تحریم ها رو به مهار است و دولت وعده داده خرد و علم را بیشتر به کار گیرد به طور کاملاً طبیعی مجموعه این عوامل اعتماد و اطمینانی که ایجاد کرده کاملا مشخص است که سهم مربوط به آینده هراسی و تشدید فعالیت های سوداگرانه ناشی از آن را رو به کاهش گذارد و به این اعتبار مقام پولی با واکنشی که نشان داد تلاش کرده تا انتظارات عقلایی مردم را مخدوش کند. این کار وقتی با مبانی ادعایی خود آنها نیز نادرست است. مؤلفه سوم این بود که انجام این کار حتی اگر جمع بندی مجموعه دولت هم بوده بهتر این بود که توسط فردی غیر از مقام پولی صورت بگیرد برای این که مقام پولی از نظر قانونی ملزم به دفاع از ارزش پول ملی است نه حمایت از تعرض به آن از سوی واسطه ها و رباخواران و مسأله دیگری که مورد توجه ایشان قرار گرفت این بود که وقتی در کشور ما اتفاق نظر وجود دارد در مورد این که حادترین و جدی ترین مساله ا قتصاد رکود تورمی است هم در سطح نظر و هم سطح تجربه های عملی موثرترین راه حل برای از بین بردن رکود تورمی تحرک بخشیدن به تولید است و از آنجا که ایران فاقد صنایع صنعت ساز است و هم استمرار شرایط تولیدی موجود و هم ظرفیت های تولیدی جدید مستلزم واردات کالاهای سرمایه ای و واسطه ای و مواد اولیه است گفته بودند اگر بخواهیم بایسته های تحرک بخشی به تولید را محور قرار دهیم باید از این انتظارات عقلایی بازار از منظر ملاحظات ملی خوشحال باشیم و دفاع کنیم.

اما بخش بزرگی از حرف هایی که در واکنش به این صحبت های عالمانه زده شده جنبه هتاکی دارد و این از همه نظر باعث تأسف است از این زاویه به مساله نگاه می کنیم که حتی اگر حمل به صحت کنیم و تصور نکنیم که اینها منافعی شخصی نیز در بالا بردن بی جهت نرخ ارز دارند با علم به این که همگان کم و بیش می دانند نرخ های بالاتر ارز علیرغم اینکه به تولید و رفاه مردم ضرر می زند برای آنها منافعی دارد اگر بخواهیم در سطح نظر توضیح دهیم که چرا اینها دچار این اشتباهات فاحش می شوند و از دل این اشتباهات فاحش توصیه هایی بیرون می آید که بر ضد توسعه ملی است یکی از مهم ترین مسائلی که می توان ذکر کرد چیزی است که اقتصاددان بزرگ سوئدی گونارمیردال در یکی از درخشان ترین آثارش یعنی کتاب «عنصر سیاسی دربسط نظریه اقتصادی» چند دهه قبل مطرح کرده است در آنجا یکی از مسائلی که مطرح شده این است که یکی از پایه های فکری فلسفی مهم اقتصاد بازار «فلسفه قانون طبیعی» است و در آنجا مطرح می کند که از نظر این بنیان فکری فلسفی هر تغییری در وضع موجود اگر اراده و برنامه ای در پشت سر داشته باشد شرایط موجود را از وضعیت طبیعی خارج و دچار اختلال می کند بنابراین آنها وضع موجود را طبیعی می انگارند و به اعتبار یک پایه فکری فلسفی دیگری که دارند و میردال در کتاب «تئوری اقتصادی و مناطق کم رشد» از آن با عنوان الگوی تحلیلی تعادل پایدار نام می برد می گوید در چارچوب این آموزه فکری عدم تعادل ها و واگرایی ها در عرصه اقتصاد دو ویژگی دارند اول اینکه این عدم تعادل ها جزئی هستند دوم این که اینها عدم تعادل ها و واگرایی ها را موقتی می دانند و به اعتبار این الگو معتقدند چون این عدم تعادل ها موقتی و جزئی هستند و لو با حسن نیت کسی نباید برای برطرف کردن آنها تلاشی کند چرا که به زعم آنها در درون بازار نیروهایی وجود دارند که این عدم تعادل ها را از بین می برند و سیستم را دوباره به وضعیت تعادلی بر می گردانند حتماً می دانید در بحث هایی که درعرصه های مختلف سیاستگذاری اقتصادی می شود این رویکرد یعنی طبیعی انگاشتن وضعیت موجود را به اعتبار محافظه کاری بنیادی و ضد توسعه ای که دارد و هم به اعتبار این که از  اساس فکر بهبود بر اساس برنامه را به چالش می کشد مورد انتقادات جدی قرار گرفته و بحث میردال این است که این رویه از منظر اقتصاد سیاسی و درچارچوب منافع ذینفع گروه های مستقر هم کاملاً قابل توضیح است یعنی وقتی بر اساس فلسفه قانون طبیعی به جای این که کشورهای در حال توسعه در کادر راهبردهای تجارت خارجی دعوت به خلق مزیت های رقابتی شوند توصیه می شوند که به همین مزیت های مطلق و نسبی موجود بسنده کنند و تلاش برای تغییر آن نکنند میردال تحلیل می کند که این مساله دیگر صرفا یک نگرش شبه علمی نیست و جهت گیری های آغشته به منافع گروه های ذینفع هم در چنین الگوی تبیینی می تواند راه داشته باشد بر این اساس فکر می کنم اینها دچار خطای روش شناختی می شوند و این خطای بزرگ در ماجرای نرخ ارز هم خود را نشان داده اینها تصور کرده اند که نرخ ارز موجود برایند عملکرد نیروهای رقابتی بازاری بوده در حالی که ما می دانیم این طور نیست و به شرحی که توضیح دادم سهم حباب های رانتی و معطوف به آینده هراسی آن هم در یک بازار غیر شفاف و رانتی که گمان می رفت به وجود می آید بیشترین قدرت توضیح دهندگی را در این زمینه داشته و چون این مساله را طبیعی انگاشتند با این خطای بزرگ روش شناختی به سمت رویه هایی می روند که برای کشور می تواند پر هزینه باشد. همانطور که اشاره کردم آنچه مایه شگفتی است این است که همین آقای مسعود نیلی(مشاور اقتصادی رییس جمهوری) بعد از این که از انگلستان برگشتند توسط همان موسسه ای که اخیراً به ریاست آن انتخاب شدند و در مجموعه مقالاتی با عنوان اقتصاد ایران منتشر شد تحت عنوان اقتصاد در مقاله ای که درباره تجربه تعدیل ساختاری در ایران نوشته شده بود به صراحت گفته که چطور تک سبب بینانه گمان ایشان و مدیریت اقتصادی وقت این بود که صرف دستکاری و تغییر افزایش نرخ دلار بخش قابل توجهی از کاستی های اقتصاد ایران را برطرف خواهد ساخت.

این مقاله بسیار خواندنی است از این جهت که خیلی خوب سطح شناخت آنها را از اقتصاد ایران آشکار می کند و سطح آگاهی آنها از روش شناسی علم اقتصاد را نیز نشان می دهد مثلاً به بدیهی ترین شرایط اولیه اقتصاد ایران در آن زمان توجه نکرده بودند و فکر می کردند به محض این که نرخ ارز را به صورت جهشی افزایش دهند به سرعت واردات کاهش و صادرات افزایش پیدا می کند و ترکیب این دو فرصت های جدید سرمایه گذاری، رشد اقتصادی بالا و سطح بالای اشتغال را سبب شده و منجر به تراز پرداخت های بهتر می شود و بعد شرح می دهند چطور اوضاع و احوال دقیقاً عکس آنچه می پینداشتند رقم خورد. حرف ما  این است که با هر تفکر و استدلالی که دارند و با وجود آن همه خسارت که به کشور وارد کرده اند چرا به جای پاسخگویی، توهین و هتاکی به ساحت یک اقتصاد دان بزرگ و فرهیخته یعنی سرکار خانم دکتر خلعت بری روا می دارند که هر بار اقتصاد کشور به توصیه های ایشان عمل کرده با دستاوردهای قابل اعتنا  روبرو بوده و هر بار گوش نکرده با هزینه و خسارت های بسیار جدی و جبران ناپذیر روبرو شده است.

به علاوه آنچه من می خواهم مطرح کنم این است که نمی توان درک کرد چطور در گزارش های رسمی یک جور حرف می زنند و بعد در سخنرانیها دقیقاً نقطه مقابل حرف میزنند. مساله مهمتر که بسیار باارزش است و می تواند خطاب به دولت جدید گفته شود این است که دولت جدید را فرا می خوانیم که راجع به این مساله نیز فکر کند که طی نزدیک به ربع قرن گذشته دولت هایی سرکار آمده اند که گرچه از نظر شعارها و جهت گیری های اتخاذ شده فاصله های بسیار معنی دار با یکدیگر داشتند با این تفاوت های بزرگ در دیدگاه های اقتصادی اجتماعی فرهنگی دولت ها چطور می شود درعرصه سیاستگذاری اقتصادی به صورت لاینقطع توصیه های پیشنهادی این مجموعه مطرح می شود؟ به نظر من شاید برای دولت جدید واکاوی این مسا له راهگشایی هایی داشته باشد. تردیدی نیست که درنگاه آقای هاشمی رفسنجانی با آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد در غالب موارد تفاوت های فکری و سیاستی عمیقی وجود دارد چطور می شود که همه اینها به توصیه های نئوکلاسیک های وطنی اهتمام می ورزند؟ آیا این یک امر تصادفی است؟

به گمان من اگر نتوان به تحلیل روشن در این زمینه رسید احتمال این که همان رویه هایی که در دوره احمدی نژاد در عرصه سیاستگذاری اقتصادی دنبال می شد در یک سطوحی همراه با احتیاط های بیشتر در این دوره هم استمرار پیدا کند و در پایان دوره مسئولیت این دولت فضا مهیا می شود برای این که باز شاهد این باشیم کسی شبیه احمدی نژاد در کشور بر سر کار آید.

به عنوان یک مساله ملی اگر حمل بر صحت کنیم و در هم تنیدگی منافع گروه ها با هم را نادیده بگیریم در سطح روش شناختی چند نکته مهم در این زمینه وجود دارد:

به گمان ما ریشه مطلوبیت انگاشته شدن طرفداران شوک درمانی طی 25 سال گذشته لااقل در سطح بینش و روش به جنبه مساله واضح بارز می گردد که در درجه اول به عدم حساسیت آنها و عدم اشاره آن ها به واقعیت های تلخ توسعه نیافتگی باز می گردد و چیزی که به اصطلاح ذائقه مدیران ارشد را تلخ می کند آنها کمتر به زبان می آورند.

وقتی اینها به لحاظ متدلوژیک به شرایط اولیه و واقعیت های موجود اقتصاد ایران مثل اقتصاد رانتی اهتمامی ندارند و هنوز با توهم جهانشمولی توصیه های خود را ارائه می دهند ملاحظه می کنید که توصیه های اینان که محور اصلی آنها دعوت به شوک درمانی برای اصلاح ساختار اقتصادی کشور است در بحث های به اصطلاح کارشناسی این گروه طی 25 سال اخیر ملاحظه می شود که اینها هرگز هیچ انتقاد جدی به ساختار نهادی موجود نمی­کنند یعنی یک بار درباره نقش فساد مالی گسترده، نقش فضای رانتی، نقش عدم شفافیت های گسترده در تخصیص منابع حرف مهمی زده باشند.

نکته دیگری که باعث شده توصیه اینها کاملاً هم سو باشد با یک اقتصاد رانتی که مولفه اصلی آن کوته نگری است این است که اینها مدعی هستند راه حل هایی در آستین دارند که برای مدیریت کلان کشور واجد هیچ نوع اصطکاک و تلاش و زحمت نیست و اصلاً ضرورتی ندارد که برنامه ای بریزند بلکه کافی است قیمت های کلیدی را تغییر دهند و به شرحی که در مورد نرخ ا رز گفته شد همه اتفاق ها خود به خودی جریان می افتد. بسیار جالب است که در ربع قرن بارها و بارها ثمرات عملی این توصیه ها دیده شده و باید دید چرا باز هم این توصیه ها جدی گرفته می­شود؟

نکته دیگر این است که اگر قرار باشد همه کارها را سیستم قیمتها اتوماتیک انجام دهد از یک طرف این وعده وهم آلود خیال سیاستگذارها را راحت می کند و از طرف دیگر به آنها توجیه به ظاهر علمی می دهد که پاسخگو نباشند و مسئولیت کارهایی که کرده اند را نپذیرند و از پاسخگویی و مسئولیت پذیری فرار کنند.

نکته دیگر این که وعده هایی که اینها می دهند در عین حال که فاقد اندیشه و شناخت از واقعیت های موجود است و به سیاستگذاران وعده می دهد بدون زحمت همه آنچه می خواهند را به دست خواهند آورد این توصیه ها خصلت زودبازده هم دارد از آنجا که آموزه بازار تحلیل های خود را روی به اصطلاح تعادل های لحظه ای و آنی برپا کرده اینها وعده می دهند که اگر حتماً می خواهید اتفاق های بزرگی در دوره کوتاه چهار ساله بیفتد فقط از این طریق می­توانید.

از نظر تکنیکی هم چون اینها به شرایط اولیه و واقعیت های موجود اعتنا ندارند با وجود این که هر کس که کوچکترین اطلاعی داشته باشد از ناکارایی ها و ناهماهنگی نظام آمار و اطلاعات کشور آگاه است اینها در یک ساخت توسعه نیافته معمولاً از مدل های کلان سنجی استفاده می کنند این مدل ها بنا به تعریف مدل های ادامه روند هستند که دریک ساخت توسعه نیافته کاربست آنها یعنی رای دادن به تداوم توسعه نیافتگی. اما این مدل ها و در عین حال به گروه هایی که از این شرایط سود می­بردند نوید می دهد که اصلاً نگران منافع رانتی خود نباشید چرا که قرار نیست هیچ تحول و تغییری به وجود آید. از این زاویه مطلوبیت و جذابیت این گروه افراد در میان تشکل های مطرح واسطه ها و سوداگران نیز قابل درک خواهد شد.

همانطور که اشاره کردم کوز می گوید با وجود اینکه رویه های پیشنهادی این افراد چه در نگاه و چه در توصیه ها رویه های افراط گرایانه است هر کس که مثل خودشان فکر نمی کند را به تندروی متهم می کنند، برای من بسیار جالب است که علیرغم حقی که هر متفکر دارد که رویکردی را بپذیرید و رویکردی را نپذیرد اما وقتی که طرز رفتارشان این است که هرکس که مثل ما فکر نمی کند حرفی برای گفتن ندارد و به جای پاسخگویی درباره فاجعه هایی که بر کشور تحمیل کرده اند و هتاکانه و فرافکنانه دیگران را مورد سوال قرار می دهند.

به اعتبار این که در هیچ دوره ای در عصر مدرن انتظار نداریم دولت به مثابه یک ساخت یکپارچه در نظر گرفته شود امیدوارم از طریق واکاوی تجربیات حداقل ربع قرن گذشته به تدریج این بلوغ فکری پدید آید که رویه های کوته نگرانه و مبتنی بر تصمیمات لحظه ای و غیر حساس به واقعیت های محیطی نمی تواند دستاوردی برای کشور داشته باشد و از آنجا که نظام تصمیم سازی و کارشناسی دولت هم یکپارچه نیست و کسانی که واقف شده اند که شوک درمانی راه حل درمان اقتصاد کشور نیست  این بلوغ کارشناسی نیز به سهم خود امتیازی است که دولت جدید می تواند به آنها اعتنا داشته باشد.

البته در بین اقتصاددانان بازار هم کسانی که با اشراف روش شناختی و با صداقت حرفه ای این رویکرد نظری را پذیرفته اند کم نیستند امیدوارم آنها هم به همان مبانی رجوع کنند و با نسبت سنجی آنچه که آموزش داده و ادعا و تبلیغ می شود و آنچه عملاً اتفاق افتاده است بابی را باز کنند برای نقد منصفانه از خود و بالاخره آنچه به گمان من از همه مهم تر است این است که اکثریت قاطع مردم ایران در عمل به شیوه های مختلف نشان داده اند که از روندهای تشدید توسعه نیافتگی در ایران ناراحت هستند این که در طی ربع قرن اخیر بیش از هزار میلیارد دلار به اقتصاد تزریق کنیم و دستاورد آن دور باطل رکود تورمی باشد همه شهروندان این کشور را جز عده معدودی که از این شرایط سود می­برند در رنج و ناراحتی قرار داده و این فرصت را ایجاد کرده که نقش و منشأ مشکلات اقتصادی کشور را جدی بگیریم و کمک کنیم کشور آزموده های ربع قرن اخیر را دوباره در معرض امتحان قرار ندهد و فضایی ایجاد شود که شاهد برون رفت کشور از دور باطل رکود تورمی و بالندگی هر چه بیشتر کشور باشیم.

کد خبر 25933

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 11 =