روزنامه ایران نوشت:
حاج «علی مهرآور» مرد 106 ساله اهل نعیمآباد در شهرستان پاسارگاد استان فارس، رسم و رسوم خوب زیستن را میدانسته است. با سبکی که او در زندگی در پیش گرفته است، سلامتی روانی و جسمانیاش را به زیبایی رقم زده است، حالا همه نوهها و فرزندان وقتی دستان پینهبستهاش را برای شکرگزاری به سوی آسمان بالا میبرد، به یکی دیگر از رازهای زندگی او پی میبرند؛ راز شکرگزاری.
زندگی به دور از دغدغه
سالهای گذشته که اغلب مردم دور از وسایل امروزی و تجملات زندگی میکردند عمر طولانیتری داشتند.
مرد 106 ساله نعیمآبادی از روزهای گذشته و خاطرات دوران نوجوانی و جوانیاش این گونه یاد میکند و میگوید: با اینکه امکانات زندگی در روستا کم بود اما مردم با صلح و صفا در کنار یکدیگر زندگی میکردند و تقریباً دغدغههای مردم امروز را نداشتند. روستا را با هر شرایطی میساختند و بیشتر فکرشان به بار نشستن محصولات کشاورزی و سالم ماندن دامهایشان بود.
مرد آهی میکشد و ادامه میدهد: از سن کم کنار دست خانواده کار میکردم، تا یاد دارم هر روز صبح زود بعد از خواندن نماز صبح از خانه بیرون میآمدم و تا دیروقت مشغول به کار بودم. بخشی از هزینههای خانواده به دوش من بود و کمک خرج خانواده بودم، تمام خواهر و برادرانم را سر و سامان دادم به همین علت دیرتر از همه ازدواج کردم.
زندگی شیرین پیرمرد
وقتی به 30 سالگی رسیدم هنوز مجرد بودم و کمتر پسری آن زمان در این سن و سال میشد که ازدواج نکرده باشد. در روستایی که زندگی میکردیم همه با هم قوم و خویش هستیم و نسبت فامیلی داریم. تصمیم گرفتم با یکی از دختران فامیل ازدواج کنم که 18 سال از من کوچکتر بود. ثمره این ازدواج 6 فرزند است، فرزند بزرگم 60 سال دارد. وی ادامه میدهد: شغل دامداری و کشاورزی را ادامه دادم. هر روز صبح خیلی زود گوسفندان را به چراگاه میبردم و از همان دامهایی که داشتیم لبنیات مرغوب گرفته و سعی میکردم تغذیهای سالم داشته باشم. همیشه به فرزندانم توصیه میکردم سبک زندگی سالمی در پیش بگیرند تا بتوانند عمری طولانی داشته باشند.
او راز سرزندگی و شادابیاش را در خندیدن و خوش اخلاق بودن میداند و میگوید: از نوجوانی و جوانی هیچ دارویی مصرف نکردهام و تقریباً تا سن 70 سالگی اصلاً به دکتر هم نرفته بودم. چون از سن کم و دوران کودکی مدام در صحرا و بیابان مشغول به کار بودم. پوست صورتم در آفتاب شدید دچار سوختگی شده بود که چند سال پیش پزشکان سرطان پوست خوشخیم را تشخیص دادند و بعــــــــد از یک دوره کوتاه مدت مصرف دارو برطرف شد. یکبار هم عمل جراحی آپاندیس انجام دادهام اما هیچ وقت مصرف کره، ماست، پنیر و روغن گوسفندی را فراموش نمیکردم.یکی از علاقهمندیهای این پیرمرد نعیمآبادی ورزش است که باعث تندرستیاش شده است.وی میافزاید: در هوای آزاد و تمیز روستا همیشه پیادهروی و در کوه و بیابان ورزش میکردم. به همین خاطر سلامتیام را مدیون ورزش هستم. به دویدن علاقه زیادی دارم و در جوانی و نوجوانی تا همین چند سال پیش توانایی خوبی در دویدن داشتم. همیشه به فرزندانم سفارش میکنم اگر میخواهید سالم بمانید دو اصل «ورزش و تغذیه سالم» را فراموش نکنید. در زندگی سعی کردهام شیوه و آداب زندگی پیامبران و امامان(ع) را اجرا کنم. هنگام غذا خوردن هر چیزی را نمیخورم و در میان میوهها، پرتقال را دوست دارم. میوههایی که طعم شیرین داشته باشد دوست ندارم و بیشتر تمایل به خوردن میوههای ترش مزه دارم. ترشیجات، انار و غذاهای ترش مزه را از بچگی دوست داشتم. کباب گوشت گوسفند لذیذترین غذای مورد علاقهام است و چون فعالیتهایم زیاد است و یک جا نمینشینم زود بیمار نمیشوم.
سبکهای قدیمی
به مصرف دارو اعتقادی ندارد و برخلاف همه همسن و سالان خود که با دیدن چهره دکتر، سلامتیشان را به دست میآورند این پیرمرد 106 ساله نعیمآبادی علاقهای به رفتن به مطب دکتر یا مراجعه به خانه بهداشت روستا ندارد. هر زمان که کمی احساس کسالت و بیماری میکند همسرش برای او دمنوش تهیه میکند. او درخصوص سبک و روش زندگیاش میگوید: همیشه سحرخیز بودهام و آن زمان که فرزندانم ازدواج نکرده بودند اجازه نمیدادم زیاد بخوابند و وادارشان میکردم تا صبح زود برای امرار معاش و کسب روزی از خانه بیرون بروند. بچههای این دوره و زمانه بچههای روغن نباتی هستند اما همسن و سالان من روغن خوب خوردهاند. همیشه میخندم و روحیهام را حفظ میکنم، با همه شوخی دارم تا فضایی شاد در خانواده وجود داشته باشد. بداخلاقی، بدخلقی و عصبانیت انسان را از مسیر اهدافش دور میکند و البته همدم خوبی مانند همسرم باعث شده تا در این سن هیچ بیماریای نداشته باشم چون در سالهای زندگی مشترک، همسرم است که برای من غذا تهیه میکند.
هنوز هم مثل روزهای جوانی از عطر گلهای بهاری لذت میبرد و با نسیم وزنده روستا یاد روزگار جوانی میکند و طلوع صبح با سلام به خورشید راهی میشود، همان راهی که سالهاست در کوچه باغهایش خاطراتی را که جا گذاشته مرور میکند. انگار روزهای خوش دیروز ارمغان دل شاد امروزش است.
حاج «علی مهرآور» مرد 106 ساله اهل نعیمآباد در شهرستان پاسارگاد استان فارس، رسم و رسوم خوب زیستن را میدانسته است. با سبکی که او در زندگی در پیش گرفته است، سلامتی روانی و جسمانیاش را به زیبایی رقم زده است، حالا همه نوهها و فرزندان وقتی دستان پینهبستهاش را برای شکرگزاری به سوی آسمان بالا میبرد، به یکی دیگر از رازهای زندگی او پی میبرند؛ راز شکرگزاری.
زندگی به دور از دغدغه
سالهای گذشته که اغلب مردم دور از وسایل امروزی و تجملات زندگی میکردند عمر طولانیتری داشتند.
مرد 106 ساله نعیمآبادی از روزهای گذشته و خاطرات دوران نوجوانی و جوانیاش این گونه یاد میکند و میگوید: با اینکه امکانات زندگی در روستا کم بود اما مردم با صلح و صفا در کنار یکدیگر زندگی میکردند و تقریباً دغدغههای مردم امروز را نداشتند. روستا را با هر شرایطی میساختند و بیشتر فکرشان به بار نشستن محصولات کشاورزی و سالم ماندن دامهایشان بود.
مرد آهی میکشد و ادامه میدهد: از سن کم کنار دست خانواده کار میکردم، تا یاد دارم هر روز صبح زود بعد از خواندن نماز صبح از خانه بیرون میآمدم و تا دیروقت مشغول به کار بودم. بخشی از هزینههای خانواده به دوش من بود و کمک خرج خانواده بودم، تمام خواهر و برادرانم را سر و سامان دادم به همین علت دیرتر از همه ازدواج کردم.
زندگی شیرین پیرمرد
وقتی به 30 سالگی رسیدم هنوز مجرد بودم و کمتر پسری آن زمان در این سن و سال میشد که ازدواج نکرده باشد. در روستایی که زندگی میکردیم همه با هم قوم و خویش هستیم و نسبت فامیلی داریم. تصمیم گرفتم با یکی از دختران فامیل ازدواج کنم که 18 سال از من کوچکتر بود. ثمره این ازدواج 6 فرزند است، فرزند بزرگم 60 سال دارد. وی ادامه میدهد: شغل دامداری و کشاورزی را ادامه دادم. هر روز صبح خیلی زود گوسفندان را به چراگاه میبردم و از همان دامهایی که داشتیم لبنیات مرغوب گرفته و سعی میکردم تغذیهای سالم داشته باشم. همیشه به فرزندانم توصیه میکردم سبک زندگی سالمی در پیش بگیرند تا بتوانند عمری طولانی داشته باشند.
او راز سرزندگی و شادابیاش را در خندیدن و خوش اخلاق بودن میداند و میگوید: از نوجوانی و جوانی هیچ دارویی مصرف نکردهام و تقریباً تا سن 70 سالگی اصلاً به دکتر هم نرفته بودم. چون از سن کم و دوران کودکی مدام در صحرا و بیابان مشغول به کار بودم. پوست صورتم در آفتاب شدید دچار سوختگی شده بود که چند سال پیش پزشکان سرطان پوست خوشخیم را تشخیص دادند و بعــــــــد از یک دوره کوتاه مدت مصرف دارو برطرف شد. یکبار هم عمل جراحی آپاندیس انجام دادهام اما هیچ وقت مصرف کره، ماست، پنیر و روغن گوسفندی را فراموش نمیکردم.یکی از علاقهمندیهای این پیرمرد نعیمآبادی ورزش است که باعث تندرستیاش شده است.وی میافزاید: در هوای آزاد و تمیز روستا همیشه پیادهروی و در کوه و بیابان ورزش میکردم. به همین خاطر سلامتیام را مدیون ورزش هستم. به دویدن علاقه زیادی دارم و در جوانی و نوجوانی تا همین چند سال پیش توانایی خوبی در دویدن داشتم. همیشه به فرزندانم سفارش میکنم اگر میخواهید سالم بمانید دو اصل «ورزش و تغذیه سالم» را فراموش نکنید. در زندگی سعی کردهام شیوه و آداب زندگی پیامبران و امامان(ع) را اجرا کنم. هنگام غذا خوردن هر چیزی را نمیخورم و در میان میوهها، پرتقال را دوست دارم. میوههایی که طعم شیرین داشته باشد دوست ندارم و بیشتر تمایل به خوردن میوههای ترش مزه دارم. ترشیجات، انار و غذاهای ترش مزه را از بچگی دوست داشتم. کباب گوشت گوسفند لذیذترین غذای مورد علاقهام است و چون فعالیتهایم زیاد است و یک جا نمینشینم زود بیمار نمیشوم.
سبکهای قدیمی
به مصرف دارو اعتقادی ندارد و برخلاف همه همسن و سالان خود که با دیدن چهره دکتر، سلامتیشان را به دست میآورند این پیرمرد 106 ساله نعیمآبادی علاقهای به رفتن به مطب دکتر یا مراجعه به خانه بهداشت روستا ندارد. هر زمان که کمی احساس کسالت و بیماری میکند همسرش برای او دمنوش تهیه میکند. او درخصوص سبک و روش زندگیاش میگوید: همیشه سحرخیز بودهام و آن زمان که فرزندانم ازدواج نکرده بودند اجازه نمیدادم زیاد بخوابند و وادارشان میکردم تا صبح زود برای امرار معاش و کسب روزی از خانه بیرون بروند. بچههای این دوره و زمانه بچههای روغن نباتی هستند اما همسن و سالان من روغن خوب خوردهاند. همیشه میخندم و روحیهام را حفظ میکنم، با همه شوخی دارم تا فضایی شاد در خانواده وجود داشته باشد. بداخلاقی، بدخلقی و عصبانیت انسان را از مسیر اهدافش دور میکند و البته همدم خوبی مانند همسرم باعث شده تا در این سن هیچ بیماریای نداشته باشم چون در سالهای زندگی مشترک، همسرم است که برای من غذا تهیه میکند.
هنوز هم مثل روزهای جوانی از عطر گلهای بهاری لذت میبرد و با نسیم وزنده روستا یاد روزگار جوانی میکند و طلوع صبح با سلام به خورشید راهی میشود، همان راهی که سالهاست در کوچه باغهایش خاطراتی را که جا گذاشته مرور میکند. انگار روزهای خوش دیروز ارمغان دل شاد امروزش است.
نظر شما